روی یک تخت ، بد حال، چشمهایی که گودتر می شد
اشکهایی که حلقه می بستند، قرصهایی که بی اثر می شد
صبح یک روز سرد زمستان، آخرین صدا در فضا پیچید
آخرین برگ از درخت افتاد، پدر آماده سفر می شد.........
9 سال قبل (ششم بهمن ماه 1383) مرحوم حاج حسينعلي رهبان (پدرهمسرم) درحادثه تصادف ازميان ما رفت. شخصيت حاجي واقعا «مثال زدني» بود. حاجي رفت و آن صميمت «مثال زدني» هم با خود برد.
پدر، کلام تو مثل مشعلی روشن و فروزان، در تاریکی راههای مخوف و پر پیچ و خم زندگی بود. پدر، عشق تو مثل لطافت و زیبایی یک روز قشنگ بهاری بود و یاد تو، مثل بیخیالی و راحتی یک روح سبکبال در گردش یک روز خوش آب و هوای تابستانی بود.
پدر، فکر به تو مثل گرمای کنار هیزمی سرخ شده از آتش، در یک روز سرد زمستانی است.
یادش گرامی .(الفاتحه)