وقتی نازیها به قدرت رسیدند، عمدهترین مساله آلمان معضل بیکاری بود که نرخ آن به حدود 30درصد (6 میلیون نفر) میرسید. وظیفه ساماندهی به اوضاع اقتصادی از همان ابتدا بر دوش یارمال شاخت وزیر اقتصاد هیتلر نهاده شد. سیاستهای این دوره او را عمدتا کینزی تعبیر کردهاند، چرا که بر مخارج بخش عمومی و استفاده از کسری بودجه تاکیدی ویژه داشت.
شاخت
درنتیجه سیاستهای او و همچنین توجه جدی هیتلر به تولیدات و صنایع نظامی و استخدام خیل عظیمی از جوانان در ارتش، در همان دو – سه سال ابتدایی، کاهش چشمگیری در نرخ بیکاری حاصل شد و با وضع کنترلهای قیمتی، تورم نیز تا حدود بسیار زیادی مهار شد. شاخت از لغو نظام پایه طلا استفاده کرد تا نرخهای بهره را پایین نگاه داشته و از مزیت کسری بودجههای عظیم استفاده کند که موجب گردش مالی بهتر و در نتیجه مهار رکود بزرگ اقتصادی در آلمان شد.
کینز(اقتصاددان معروف انگلیسی) نیز از اقدامات نازی ها خشنود بود. او در هفت سپتامبر سال ۱۹۳۶ در دیباچه ترجمه آلمانی کتاب “تئوری عمومی”، عنوان کرد که ایده هایی که در کتاب او مطرح شده اند در یک رژیم توتالیتر با سرعت بیشتری می تواند اجرایی شود. در این دوره رشد اشتغال آلمان از هر کشور دیگر درگیر با بحران اقتصادی سریعتر بود.
به طور کلی می توان سیاست های اقتصادی آلمان در آن دوره را که سبب پیشرفت اقتصادی این کشور شد را کاملا درونزا و تا حد کمی برون نگر دانست و در سه بخش دسته بندی کرد که این بخشها عبارتند از: فعال کردن لوکوموتیوهای اقتصادی جهت حل مسئله رکود و بیکاری، تاکید بر تقویت طبقه متوسط و ایجاد رفاه اجتماعی و تاکید بر خودکفایی با سیاست تجاری هدفمند و دوجانبه.
در ادامه این سه بخش مورد بررسی قرار گرفته است.
فعال کردن لوکوموتیوهای اقتصادی جهت حل مسئله رکود و بیکاری
یکی از سیاستهای مهمی که در اقتصاد آلمان در زمان نازی ها پیاده شد تا خروج از رکود و بیکاری که از مسائل مهم آن زمان این کشور بود اتفاق بیفتد، توجه به لوکوموتیوهای اقتصادی به عنوان موتور محرک اقتصاد این کشور بود. برای مثال یکی از خدمات بی نظیر آدولف هیتلر به ملت آلمان خودروی فولکس واگن بود که به دستور مستقیم هیتلر و با پیگیری فعالانه وی ساخته شد. هیتلر در همان سالی که صدراعظم آلمان شد از دکتر فردیناند پورشه درخواست کرد که یک اتومبیل خوب و ارزان قیمت بسازد که طبقه کارگر نیز بتواند آنرا خریداری نماید. هیتلر مایل بود که این اتومبیل 60 مایل(100 کیلومتر در ساعت) سرعت برود و کمتراز 1000 مارک قیمت داشته باشد. همچنین این اتومبیل باید دو انسان بالغ و سه کودک را به راحتی در خود جای میداد.
مهمترین هدف این بود که تمام مردم آلمان توانایی خرید چنین اتومبیلی را داشته باشند. در سال 1934 دکتر پورشه پس از بررسی های لازم موافقت کرد اتومبیل مورد نظر هیتلر را بسازد. در آن زمان اتومبیل در تمام جهان یک وسیله لوکس و مخصوص طبقه ثروتمند بود و داشتن یک اتومبیل برای کارگران یک آرزوی دست نیافتنی محسوب میشد. آرزویی که هیتلر آنرا در آلمان تبدیل به واقعیت نمود.
دلیل اصلی ساخت فولکس واگن توجه هیتلر به تمام بخش های جامعه بود(فولکس واگن در زبان آلمانی به معنای خودروی عمومی است) قیمت این خودرو به قدری پایین بود (990 مارک معادل 396 دلار) که هر کارگر با اندکی پس انداز می توانست آنرا بخرد، در نتیجه این خودرو می توانست در تعداد بالا تولید و در درون کشور آلمان به فروش برسد. در آن زمان فولکس واگن تبدیل به ارزان ترین اتومبیل در جهان و محبوب ترین اتومبیل در آلمان شد. تنها اتومبیلی که در که با فولکس واگن قابل مقایسه بود اتومبیل هانوماگ در آمریکا بود که دو تفاوت عمده با فولکس داشت: نخست اینکه هانوماگ 2000 مارک قیمت داشت و دوم اینکه هانوماگ یک اتومبیل دو نفره بود.
سیاست دیگری که در حمایت از لوکوموتیوهای اقتصادی و بخش های با تقاضا و عرضه بالا صورت گرفت این بود که آلمان ها کسب و کارهای بزرگ آلمانی را به تشکیل شرکت های بزرگ تشویق نمودند.دولت نیز از این کارتلها حمایت کرده و سود ثابتی را برایشان تضمین مینمود. درمقابل همکاری نزدیکی میان این سازمانهای بزرگ کسب و کار با دولت شکل میگرفت که به آنها امکان میداد به شرط حرکت در چارچوب اهداف سیاسی و نظامی دولت از منافعی بزرگ بهرهمند شوند.
از دیگر اقدامات موثر آلمان ها در این زمینه می توان به کمک در حل معضل بیکاری، ساخت زیربناها، بزرگراه، ساختمان و مسکن، دلچسب و با نشاط ساختن محیط کارخانه ها و کارگاه ها، ترتیب دادن خدمات تفریحی و گردشگری برای کارگران، پشتیبانی از طبقه کارگر و کم درآمد و در نتیجه از بین بردن نفرت طبقاتی و … نام برد.
دکتر «یالمار شاخت» هفتم فوريه در سال 1954 براي سومين بار در طول سه دهه به ايران دعوت شد تا براي حل مسائل وطن ما و پيشرفت اقتصادي راه حل بدهد.
اين بار (شش ماه پس از براندازي 28 مرداد) با هدف دادن نظر درباره چاپ اسكناس تازه. چرا در ايران اين همه به دكتر شاخت توجه مي شد؟. براي اين كه از همان نخستين سفر او به ايران (در دهه 1310) ، روزنامه ها تبليغ وسيع كرده بودند كه او به دلايل نژادي دوستدار تاريخ ايران، هواخواه پيشرفت كشور ما و يك كارشناس بي طرف است و با دادن طرح هاي مالي، كمك بزرگ به حل مسائل اقتصادي آلمان كه پس از جنگ جهاني اول و كاهش ارزش پول تا حد يك نان به هزاران مارك كرده بود.
«شاخت» يك اقتصاددان ناسيوناليست آلماني (متمايل به حزب نازي) بود كه از گزند بگير و ببندهاي پس از جنگ جهاني دوم جان سالم به در برده بود. وي كه (به خواست هيتلر) پيشنهادهاي مالياتي و گمركي و راه صنعتي شدن ايران را به دولت رضا شاه داده بود، در سپتامبر 1952 (مهر 1331) نيز در تهران به دولت دكتر مصدق اندرزهاي فراوان در زمينه اقتصاد بدون نفت و سياستهاي مالياتي و پولي و رساندن هزينه هاي دولت به حداقل ارائه كرده بود. اين بار هم روزنامه هاي تهران پيرامون ملي گرا بودن شاخت و كمك او به حل مسائل اقتصادي دولتهاي ضد استعمار كه جوياي استقلال ملي هستند «بدون اين كه نظرديگري داشته باشد» نوشته بودند و از او يك نماد بزرگ ساخته بودند. سال بعد كه دولت كودتا از «شاخت» دعوت بعمل آورد، نخست او به آمدن به تهران تن نداد و پاسخ داد كه دادن اندرز از آلمان هم عملي است كه دولت تهران اصرار بر مذاكره از نزديك كرده بود. هدف دولت زاهدي از دعوت «شاخت» انتشار اسكناس تازه (به بهانه راه افتادن نفت) بود و .... ولي دكتر شاخت نظر ديگري داشت. وي موافق چاپ اسكناس بزرگتر از 20 توماني و فداكردن كار رقابت توليدات داخلي با خارج (با افزايش تعرفه گمركي بر واردات) نبود و آن را مانع پيشرفت و مرغوب شدن محصولات داخلي مي دانست و بر گرفتن ماليات تصاعدي (برحسب درآمد) و سياست پولي بر پايه انعطاف پذير بودن نرخ بهره نظر داشت و گرفتن ماليات فيكس (ثابت) را كه مورد نظر پولدارهاي ايران بود كه به كودتا كمك كرده بودند رد مي كرد. ايجاد فروشگاههاي دولتي بزرگ (نظير فروشگاه فردوسي كه بعدا به فروشگاههاي شهر و روستا تبديل نام دادند به هدف پايين آوردن قيمتها با از ميان برداشتن دست واسطه ها) و نيز تاسيس فروشگاهها تعاوني كاركنان (دولت و شركتها) از توصيه هاي دكتر شاخت به دولت ايران بوده اند. نخستين فروشگاه از اين دست (فروشگاه فردوسي) توسط آلماني ها به وجود آمد.