Quantcast
Channel: ميمه اي ها
Viewing all articles
Browse latest Browse all 216

تخم طلا!!!

$
0
0

شبي از شبها، شاگردي در حال عبادت و تضرع و گريه و زاري بود. در همين حال مدتي گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالاي سرش ديد، که با تعجب و حيرت؛ او را، نظاره مي کند !

استاد پرسيد : براي چه اين همه ابراز ناراحتي و گريه و زاري مي کني؟

شاگرد : براي طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداري از لطف خداوند!

استاد : سوالي مي پرسم ، پاسخ ده؟

شاگرد: با کمال ميل؛ استاد.

استاد : اگر مرغي را، پروش دهي ، هدف تو از پرورشِ آن چيست؟

شاگرد : خوب معلوم است استاد؛ براي آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم 

استاد : اگر آن مرغ، برايت گريه و زاري کند، آيا از تصميم خود، منصرف خواهي شد؟

شاگرد: خوب راستش نه...!نمي توانم هدف ديگري از پرورش آن مرغ، براي خود، تصور کنم!

استاد : حال اگر اين مرغ ، برايت تخم طلا دهد چه؟ آيا باز هم او را، خواهي کشت، تا از آن بهره مند گردي؟!

شاگرد : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برايم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!

استاد :پس تو نيز؛ براي خداوند، چنين باش!

هميشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردي.

تلاش کن تا آنقدر براي انسانها، هستي و کائنات خداوند، مفيد و با ارزش شوي

تا مقام و لياقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوري .

خداوند از تو گريه و زاري نمي خواهد!

او، از تو حرکت، رشد، تعالي، و با ارزش شدن را مي خواهد و مي پذيرد،

نه ابرازِ ناراحتي و گريه و زاري را 



Viewing all articles
Browse latest Browse all 216

Trending Articles