Quantcast
Channel: ميمه اي ها
Viewing all 216 articles
Browse latest View live

برای سیران یگانه

$
0
0
کاش می توانستم راحت حرف بزنم ...
چیزی بگویم از دلتنگی ...
میان آدم های که در این اتاق مجازی جمع شدند ...
فقط می گویم منم دلتنگم

خبر کوتاه بود و غم‌انگیز؛ نماینده پیرانشهر و سردشت مجلس شورای اسلامی گفت: «سیران یگانه » از مصدومان حادثه آتش‌سوزی دبستان شین‌آباد درگذشت......

تابناک نوشت: نمی‌دانم که دخترک سرزمینم چه چهره زیبایی داشته و نمی‌دانم که سیران، انگبین کدامین خانواده پیرانشهری بوده است؛ اما آقای وزیر، یک چیز را خوب می‌دانم. دخترکم آنگاه که در آن کلاس سرد و نمور بر نیمکت‌های نه آنچنانی می‌نشسته و آنگاه که سرما و بوی نفت را تحمل می‌کرده، در سر رؤیاهایی بزرگی می‌پرورانده است. سیران این سرزمین، آرزو‌هایش را در اتاقی دنبال می‌کرده که دستگیره‌ای نداشته است. او فرداهای زیبای خود، خانواده و پیرانشهر را امید داشته است. اصلا شاید آقای وزیر، سیران ما در رویایش در آینده خود را وزیری می‌دیده که دیگر در مرگ هیچ دانش‌آموزی متهم و مقصر نباشد!
آقای وزیر، سپیده‏ فردای این سرزمین، سیرانی را کم دارد که بخشی از سرنوشت این مرز و بوم بود.

ما اهالی رسانه کاری از دستمان نمی‌آید!هر بار بر کوتاهی وزیر، وکیلی و مقامی خرده گرفتیم تا او متوجه مسئولیت باشد؛ اما با یک انگ سیاسی‌کاری، هر مسئولی در این مملکت دلسوزان و منتقدان را ساکت و نقص و عیب خود را پنهان می‌کند.

ما کاری از دستمان نمی‌آید!زین پس باید حرف آقای وزیر را گوش کنیم و تک تک مدارس را بگردیم و در صورت دیدن عیب و نقص به آقای وزیر هشدار دهیم!

وکلام آخر:

مسئولان آموزش و پرورش آذربایجان غربی واقعا خجالت بکشید که هیچ نظارتی بر چنین مدارسی درزیرمجموعه کاری خودنداشتید،اگرچه همه چیر پای وزیر نوشته می شود...
جهت شادی روح این فرشته کوچک فاتحه و صلوات

نگاهی به مطالب سال های گذشته میمه ای ها (ویرایش جدید)

$
0
0

                                    به نام خداوند جان وخرد

پیشگفتار: بحث اتحاد منطقه ای، توسعه و پیشرفت میمه  بارها با تعدیل مطلب و اضافات گوناگون، درهمین وبلاگ منتشر شده است. متن ذیل نگرشی نو به موضوع است.  باتشکر: وطن خواه

حکایت اول: اتحاد میمه با وزوان!؟

درگذشته دور، شهر ميمه منطقه اي حاصلخيز و دركنار روستاي جوشقان و مناطق تابعه آن به عنوان يك بلوك حكومتي واحد شناخته مي شد. بعد از گذشت چندین سال ، ميمه از نظركثرت جمعيت و وسعت زمين به شرایطی رسید که حرفي براي گفتن داشت. درنتیجه ، در دوران پهلوي ها پروژه مستقل شدن کلید خورد و سرانجام  درزمان پهلوی دوم، جمعي از بزرگان و خوانین میمه با بیان اینکه میمه استانداردهای لازمه رابرای شهر شدن دارد، میمه را از جوشقان ونهایتا از سيطره حكومتي كاشان جدا کردند. (اين قضيه داستاني دارد كه ازحوصله بحث ماخارج است)

انصافا شهر ميمه در سال های بعد از استقلال به سرعت از نظر اداري و تشكيلاتي پیشرفت کرد و باتلاش و همت بزرگان و پشتوانه مردم به بخش تبدیل شداما بعدهاشاهين شهر درجوار اصفهان با جمعیت بیشتر روبه آبادانی نهاد و منطقه میمه روبه زوال!

شاهين شهربا عنايت مسئولان عليرغم ناهمگوني بسيار زياد در زبان و قوميت ها ي ساكن ، فربه تر شد و جالب آنکه  درآن سو، بزرگان ميمه ، وزوان ، ازان ، ونداده درگير مسائل بدوي قومي خود بودند. جوشقانی ها هم که زیر سلطه کاشانی ها و قمصری ها بودند. این روند سالها ادامه داشته است . حتما دیده اید که بارها افرادی از دوشهر میمه و وزوان بر سر موضوع اینکه میمه بزرگ تر است یا وزوان و اینکه قنات میمه قدیمی تر است یا قنات وزوان قلم فرسایی کرده اند و به دیدگاه افراد مطلع و دلسوز نیز توجهی نمی کنند و بیشتر دوست دارند به ضرب زور تحلیل کنند. حتی هیچ مفسر و کارشناسی از کارسترگ بزرگ مردانی که هردوقنات راازدل کرکس بیرون اورده اند تجلیل نمی کند و فقط گفتارآنها همیشه حول حاشیه ها چرخیده است.

همین حاشیه ها،کم کم مسیردوبانده اتحاد میان دوشهر رابه یک مسیر پراز سنگلاخ تبدیل کرد. همچنین پارازیت های افراد یکسویه نگر موجب شد تکصداهایی هم که برای اتحاد  میمه و وزوان شنیده می شد، دیگر شنیده نشود.

به هر ترتیب بعدها میمه و برخوار صاحب تشکیلات فرمانداری شدند که بحث دراین خصوص هم اطاله وقت است. جالب اینکه برخواری ها هم  به این پیوندنامیمون خرسند نبودند و راه خود را جدا کردند. حال چند صباحی است میمه درجوار شاهین شهر جاخوش کرده است!

 

اینهم نقشه ایرنا از منطقه (نشانی از منطقه میمه نیست!)

حکایت دوم: اتحاد میمه با جوشقان

 آذر ماه ۱۳۸۵ در نوشتاری تحت عنوان اتحاد منطقه میمه از لزوم اتحاد شهرهای میمه و جوشقان و یا وزوان نوشتم ، آرزویی که باعث می شود قدرت سیاسی شهرمان زیاد و مردم به حقوق حقه خود برسند. درسال های بعد   نیز راهکارهای برون رفت منطقه از مشکلات مطرح و به بحث توسعه یافتگی منطقه میمه پرداخته شد.  جناب آقای محمدتقی معینیان در چند مقاله به این مهم پرداخت.همچنین جناب آقای شیبانی هم هنگامی که مسئولیت بخشداری میمه رابرعهده داشت (وهم بعد ازآن) بارها در مراوداتی که باایشان داشتم، براتحاد منطقه به ویژه همبستگی میمه باجوشقان که درحقیقت برای ما حکم «مام میهن» دارد ، تاکید کرد. از گوشه و کنار هم  شنیده می شد که بزرگان محترم همسایه جنوبی با این موضوع مخالفند. جالب اینکه اتحاد با میمه را هم برنمی تابند . براساس آمار، نزدیک به ۵۰درصد پرسنل اداری شهر میمه را شهروندان وزوانی تشکیل می دهند  حال چرا مخالفند ؟ تاکنون نفهمیده ایم.

تحلیل مساله:

يكسان سازي ميمه ، وزوان ، ازان و زياد آباد، خسروآباد ، ونداده وبه شکلی جوشقان و کامو، اداره کردن آن ها به صورت ناحيه اي مي تواند قدرت سياسي اين منطقه را زياد كند تابهتر بتواند براي مطالبات خود مانور دهند. البته به این مقال ، شهرهای تازه تاسیس جوشقان و کامو (که زیرسیطره کاشان است!!) و نیز لای بید نوپا راهم باید افزود. در صورت عملي شدن اين طرح ، اين مناطق بااتكابه منابع مالي دولتي و بومي خود به شهري قدرتمند تر از حتي كاشان و شاهین شهر تبديل مي شوند واين به نفع مردم منطقه است و به كينه توزي ها ، حرف ها و ادعاهاي قديمي و پوچ و توخالي كه در عصر اتم هيچ معنايي ندارد ، نيز خاتمه داده مي شود.

به نظر می رسد هم اكنون مساله "انفكاك ميمه از مجموعه شاهين شهر و انضمام شهر جوشقان و کامو و روستاهاي تابعه به آن" و گرفتن فرمانداری که درسالهای قبل درهمین وبلاگ فقط به عنوان یک طرح و ایده مطرح گردید، وارد فاز نهایی و جدی خود شده است و این تلاش مسئولان محلی واقعا ستودنی است و باید به آنها دست مریزاد گفت. اتحاد میمه و جوشقان بدون شک ایده ای کارشناسی شده است که افرادمختلفی درچند سال گذشته به آن پرداخته اند .از مسئولان محلی شورا و بخشداری گرفته تا نخبگان سیاسی و علمی منطقه و البته تریبون فعالی به نام  وبلاگ!!(منظور همه دوستانی است که بدور ازغرض ورزی ها به دنبال اتحاد منطقه و پیشرفت شهرشان بودند)

نگاهی به قابليت هاي منطقه :

1- توانمندي علمي ساكنان منطقه ميمه ( ميمه ، وزوان ، ونداده ، زياد آباد، حسن رباط ، لاي بيد ، لوشاب ،جوشقان ،كامو، ازان ،چوگان ، خسروآبادعلي آباد، موته، سعيدآباد وكلوخ... )

2- حاصلخيزي نسبي خاك و تنوع محصولات سردسيري

3- داشتن منابع آبي مطلوب اگر حتي شاخه كوهرنگ را به حساب نياوريم .

4- وجود منابع كاني و معادن غني در منطقه

5- داشتن خطوط ارتباطي فوق العاده - شوسه، آسفالته، راه آهن درآينده و قرارگرفتن در حدفاصل دو استان پيشرفته كشور( تهران و اصفهان)

6- داشتن محدوده براي پيشرفت جمعيتي و ساخت و سازجديد

7 - درمعرض بلاياي طبيعي قرار نداشتن ( فاقد گسل است)

8- وجود مراكز علمي دانشگاه آزاد اسلامي، غیرانتفاعی  و پيام نور درميمه ،جوشقان و  وزوان

9- داشتن اماكن گردشگري و زیارتی

10 - داشتن علقه هاي ناسيوناليستي براساس گويش و تاحدودي نژاد مشترك

۱۲- و نیروهای آزموده،ِ فعال و متخصص 

و..........

کلام آخر:

 دوستی برایم نوشته بود: فکر می کردم دور از جان شما میمه در حال احتضار است ولی مثل اینکه سالهاست که مرده...

امیدوارم مردم و مسئولین شهرهای میمه -جوشقان وکامو- وزوان و لایبید و روستاهای ... با درایت و تدبیر، از فرصت پیش آمده برای منطقه استفاده کنند و گزینه فرمانداری میمه را مدنظر قرار دهند وبا دیدی منطقی، پیشرفت شهر و روستای خود را فارغ از هر رقابتی منفی،  فقط درسایه اتحاد محقق سازند.

 

اکنون نویدهایی از اتحاد شنیده می شود. از سال های گذشته درس بگیریم : اتحاد عامل پیشرفت است و اختلاف عامل انحطاط


درهمین رابطه بخوانید...


سارینا رسول زاده درکنار همکلاسی خود، سیران یگانه آرام گرفت

$
0
0
یکی دیگر از شاگردان مصدوم حادثه تلخ  مدرسه دخترانه شین آباد به سوی بهشت پَر کشید.

علت فوت این فرشته کوچک ، شدت جراحات و ترمیم نشدن سیستم نفسی و بیماری کلیوی اعلام شده است.

عکس, فوت غم انگیز سارینا رسول زاده

نماینده مردم پیرانشهر در مجلس شورای اسلامی گفت: سارینا رسول‌زاده یکی از حادثه دیدگان مدرسه شین‌آباد پیرانشهر بامداد امروز جان به جان آفرین تسلیم نمود. رسول خضری در گفت‌وگو با ایسنا افزود: سارینا رسول‌زاده دانش‌آموز عزیز پیرانشهری که دچار 45 درصد سوختگی بود، بامداد امروز جان به جان آفرین تسلیم نمود و همه را داغدار کرد.وی ادامه داد: سن کم و بنیه ضعیف این عزیزان عملیات درمانی را با مشکل مواجه کرده است.

روحش شاد....

بــاز دگر بـاره رســيــد اربـعـيــن ... جوش زند خـون حـسـيـن از زميــن

$
0
0

السلام علي الباکين علي الحسين
التماس دعا

ایجاد 5 شهر جدید

$
0
0
دولت با توجه به بافت جغرافیایی منطقه و با هدف توزیع بهینه و عادلانه خدمات، با ایجاد 5 شهر جدید در استان چهار محال و بختیاری موافقت کرد.


به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دولت، وزیران عضو کمیسیون سیاسی و دفاعی بنا به پیشنهاد وزارت کشور و به استناد ماده (13) قانون تعاریف و ضوابط کشوری –مصوب 1362- با چند تغییر در جغرافیای استان چهار محال و بختیاری موافقت کرد که بر این اساس، روستای گوجان از توابع دهستان میزدج علیا بخش مرکزی شهرستان فارسان استان چهار محال و بختیاری به شهر تبدیل و به عنوان شهر گوجان شناخته می شود.

همچنین روستای چلیچه از توابع دهستان میزدج سفلی بخش جونقان شهرستان فارسان به شهر تبدیل و به عنوان شهر چلیچه شناخته می شود.
 
بر اساس این مصوبه، روستای کاج از توابع دهستان پشتکوه بخش مرکزی شهرستان اردل به شهر تبدیل و به عنوان شهر کاج شناخته می شود.
 
بر این اساس، روستای دشتک از توابع دهستان پشتکوه بخش مرکزی شهرستان اردل به شهر تبدیل و به عنوان شهر دشتک و روستای سرخون مرکز بخش میانکوه شهرستان اردل پس از ادغام با روستاهای سرخون سفلی و سرخون قیصری  به شهر تبدیل و به عنوان شهر سرخون شناخته می شود.
 
همچنین نام بخش طلایه از توابع شهرستان لردگان به رودشت تغییر می یابد.
 
این مصوبه از سوی محمدرضا رحیمی؛ معاون اول رئیس جمهور برای اجرا ابلاغ شده است.

رحلت پیامبر اکرم (ص) تسلیت باد

خبرهای خوشی از شهرستان شدن میمه در راه است

$
0
0
نماینده مردم شاهین شهر و برخوار:
خبرهای خوشی از شهرستان شدن میمه در راه است

خبرگزاری فارس: نماینده مردم شاهین‌شهر و میمه در مجلس شورای اسلامی با اشاره به اقدامات موثر در راستای شهرستان شدن میمه گفت: خبرهای خوشی از شهرستان شدن میمه در راه است.

خبرگزاری فارس: خبرهای خوشی از شهرستان شدن میمه در راه است

    •  

    به گزارش خبرگزاری فارساز شاهین‌شهر، حسین علی حاجی دلیگانی در نشست خبری خود که با حضور اصحاب رسانه برگزار شد، اظهار کرد: موضوع شهرستان شدن میمه در دست بررسی است و اقدامات موثر و بسزایی در این زمینه صورت پذیرفته که به زودی اخبار خوشی را به مردم این شهرستان می‌دهیم.

    وی ادامه داد: اگر خبرنگاران در جلسات شورای اداری دو شهرستان دعوت نمی‌شوند، به دور از اخلاق رسانه است و با پیگیری این موضوع از فرمانداران دو شهرستان می‌خواهیم جلسات را با حضور نخبگان بازنشسته و با تجربه برگزار کنند و از اهالی رسانه نیز در جلسات دعوت به عمل آورند.

    نماینده مردم شاهین‌شهر و میمه در مجلس شورای اسلامی افزود: برای بهتر شدن خدمات ادارات دو شهرستان در حال برداشتن چند گام مهم و موثر هستیم که گام نخست تذکر دادن است یعنی از هر مدیری گلایه‌ای از سوی مردم برسد، به طور حتم به وی تذکر می‌دهیم و سپس از سوی مدیر کل و افرادی که مسئولیت بالاتر از وی را بر عهده دارند و یا شورای اداری شهرستان با مدیر متخلف برخورد می‌شود.

    وی بیان کرد: چنانچه هر فردی هرگونه گلایه‌ای از هر مدیری در هر دستگاهی داشته باشد، می‌تواند آن را به صورت پیامک و یا به صورت مکتوب با اشاره به تخلف برای ما ارسال کند که پس از بررسی به طور حتم با وی برخورد می‌کنیم.

    حاجی دلیگانی با اشاره به اجرای فاز دوم هدفمند کردن یارانه‌ها معتقدم اولاً دولت طرح خودش را در قالب لایحه 1392 بیاورد ادامه داد: وقتی در لایحه قید شود مجلس بررسی کرده که آن نیز از طرف نمایندگان مجلس و دولت در رابطه با اصل هدفمند سازی و فاز دوم بحثی ندارند، اما سه مسئله باید مورد مطالعه قرار گیرد، در ابتدا یک شیب مناسب، تبعات تورمی آزادسازی قیمت‌ها و توجه و عنایت به تولید از جمله این موارد است.

    وی تصریح کرد: ایراد به دولت هم بر سر مسئله سوم و کمک به اصلاح ساختاری دستگاه‌های مصرف کننده مخصوص حامل‌های انرژی بوده و این سه محور را در قالب کارگروه‌های تخصصی دور از ملاحظات و اغراض سیاسی مورد بررسی باید قرار داده که این نشست‌ها مفید و موثر خواهند بود.

    عضو فراکسیون اصول‌گرایان بیان کرد: در طرح سفیران خدمت بنا بوده است توسط خود فرمانداران دو شهرستان یک نسخه از آن مصوبات به اطلاع اهالی آن محل‌هایی که این طرح‌ها در آن به تصویب رسیده برسد و توسط رسانه‌ها انعکاس خبری داده شود.

    وی ادامه داد: علت دیر به بار نشستن مسکن مهر در سطح شهرستان‌های شاهین شهر و برخوار دیر انجام دادن مصوبات و امورات اداری آن است.

    حاجی دلیگانی با بیان اینکه دستگاه‌های دولتی و غیر دولتی در سطح دو شهرستان شاهین شهر و بر خوار را در رصد رسانه‌ای قرار دهید، گفت: نبود نیروی کافی بومی، بکارگیری دوباره بازنشستگان در بعضی از قسمت‌های اداری سطح دو شهرستان همانند شهرداری شاهین شهر که به علت پاسخگو نبودن مسئولان و کارکنان آن و فامیل سالاری و نهادهایی شبیه این را به عنوان یک معضل می‌پذیرم.

    وی ادامه داد: البته همین نهاد زیر مجموعه یک مجلس شهری به نام شورای اسلامی شهر که منتخب مردم بوده قرار دارد و باید از طریق این مجلس شهری به صورت قانونی اقدام به بررسی و تذکر در مشکلات اداری آن داد.

    این نماینده مجلس در پایان با اشاره به اینکه اقدامات موثر و مفید دیگر در حوزه‌های گوناگون به خصوص گرانی، بهداشت و درمان و اشتغال صورت پذیرفته است، اظهار کرد: باید منتظر باشیم تا این گونه فعالیت‌های صورت گرفته ثمره خود را نشان دهد.

    هشت سال گذشت...

    $
    0
    0

    سایه ای بود و پناهی بود و نیست
    لغزشم را تکیه گاهی بود و نیست

    سخت دلتنگم کسی چون من مباد
    سوگ حتـی قسمت دشمن مبــاد

    بــاورم نیست این من نـابــاورم
    روی دوش خویش او را می برم

    مـی بـرم او را که آورده مـــــرا
    پاس ایامـــی که پرورده مـــــرا

    می برم درخاک مدفونش کنـــم
    از حساب خویش بیرونش کنـــم

    مثل من ده ها تن دیگـــــر به راه
    جامه هاشان مثل دل هاشان سیاه

    منتظــــر تا بارشان خالی شــود
    نــوبت نشخـــوار و نقالی شــود

    هــرکسی هم صحبتـی پیدا کند
    صحبت از هــر جا بجز این جا کند

    دیدنش سخت است و گفتن سخت تر
    خوش به حالت ،خوش به حالت ای پدر

    ششم بهمن ماه۸۳ پدر همسرم از ميان ما رفت.  یادش گرامی (الفاتحه)


    میلاد پیامبر گرامی اسلام (ص) مبارک باد

    $
    0
    0

    ماه فروماند از جمال محمد    سرو نباشد به اعتدال محمد

    قدر فلک را کمال و منزلتی نیست    در نظر قدر با کمال محمد

    دهه فجر مبارک

    آیا خدا کسی را بدبخت می‌کند؟

    $
    0
    0

    گاهی در زندگی به افرادی بر می‌خوریم که می‌گویند چقدر ما بدبختیم! و چون پاسخی برای آن نمی‌بایند دلیل آن را در جای دیگر جستجو می‌کنند.
    به گزارش ایسنا، بخت و سرنوشت از مسائلی است که در حوزه انسان و جامعه انسانی مطرح می‌شود. این مساله از دیدگاه عقل و نیز کتاب و سنت قابل بررسی است.

    امام صادق(ع) در حدیثی به این سوال پاسخ می‌دهند که آیا خدا کسی را بدبخت می‌کند؟ ایشان می‌فرمایند: "خداوند تبارک و تعالی بنده را از بدبختی به خوشبختی منتقل می‏‌کند، ولی از خوشبختی به بدبختی منتقل نمی‏‌کند1".

    امام علی(ع) نیز در باره این‌که علت بدبختی چیست؟ فرمودند:"علّت بدبختی، دنیا پرستی است2".

    امام حسین(ع) هم در دعای روز عرفه می‌فرمایند: "بار خدایا! کاری کن که از تو چنان بترسم که گویی می‏‌بینمت و باتقوا و ترس از خودت خوشبختم گردان و با معصیت و نافرمانیت بدبختم مکن3".

    همچنین در چند حدیث گهربار از امام علی(ع) به این سوال پاسخ می‌دهیم که بدبخت از دیدگاه ایشان چه کسی است؟

    "بدبخت کسی است که فریفته هوا و هوس خود گردد4".

    "بدبخت کسی است که از عقل و تجربه خود بهره نگیرد5".

    همچنین آن حضرت فرمودند: "از گناهان باز ایستید و نفْس‌های خود را از آنها باز دارید؛ زیرا بدبخت کسی است که عنان خود را در عرصه گناهان رها سازد6".

    منابع:

    1- التوحید: 358 / 6 منتخب میزان الحکمة: 300

    2- غرر الحکم: 5516 منتخب میزان الحکمة: 300

    3- بحار الأنوار: 98 / 218 / 3 منتخب میزان الحکمة: 300

    4- نهج البلاغة: الخطبة 86 منتخب میزان الحکمة: 300

    5- نهج البلاغة: الکتاب 78 منتخب میزان الحکمة: 300

    6- غرر الحکم: 4499 منتخب میزان الحکمة : 300

    داماد ایرانی وزیر امور خارجه آمریکا کیست؟ + تصاویر

    $
    0
    0
    براساس اخبار منتشر شده وانسا کری دختر کوچک جان کری از همسر اولش، با یک پزشک ایرانی ساکن آمریکا ازدواج کرده است.
    گروه بین‌الملل مشرق –پس از بحث‌ها و انتقادات فراوان به انتخاب جان کریبه عنوان نامزد تصدی پست وزارت خارجه دولت جدید اوباما بدلیل مواضع قبلی وی در قبال ایران و سوریه، برخی اخبار منتشر شده از ایرانی بودن داماد وزیر جدید امور خارجه آمریکا حکایت دارد.

    بهروز - برایان - والا ناهید و وانسا کری دختر وزیر امور خارجه آمریکا

    با مشخص شدن نامزد وزارت کلیدی امور خارجه در دولت جدید اوباما، بسیاری از جمهوری‌خواهان و نومحافظه‌کاران نزدیک به لابی اسرائیل روند تخریب جان کری و عدم تایید وی در سنا را آغاز کردند.


    انتقادات به جان کری بیشتر به مواضع وی در قبال برنامه هسته‌ای ایران و تاکید بر حل دیپلماتیک آن، روابط نزدیک با بشار اسد، ابراز تمایل برای سفر به تهران و ... متمرکز شده بود. اما در نهایت جان کری با تاکید بر بکارگیری تمام توان خود برای بازداشتن ایران از دستیابی به سلاح هسته‌ای، خیال جمهوری‌خواهان راحت شد و سنا جان کری را برای تصدی وزارت خارجه آمریکا تایید کرد.


    پس از رای مثبت سنا به جان کری، اخباری مبنی بر ایرانی بودن داماد وزیر امور خارجه آمریکا منتشر شد.

    براساس این اخبار، وانسا کری دختر کوچک جان کری از همسر اولش در سال 2009 با یک پزشک ایرانی ساکن آمریکا ازدواج کرده است.جولیا ترون همسر اول جان کری و ماد وانسا در سال 2006 درگذشت.


    دکتر بهروز برایان - والا ناهید جراح مغز و اعصاب به همراه همسرش وانسا کری در بیمارستان ماساچوست بوستون مشغول طبابت هستند. دکتر بهروز والا ناهید همچنین استادیار دانشگاه هاروارد در رشته جراحی اعصاب نیز هست.

    مراسم عروسی بهروز ناهید و وانسا کری

    دکتر وانسا کری و بهروز والا ناهید در همین بیمارستان در سال 2005 با یکدیگر آشنا شدند و پس از 4 سال در سال 2009 رسما ازدواج کردند. بنابر برخی اخبار غیررسمی، این زوج پیش‌تر به ایران نیز سفر کرده‌اند.


    به گزارش خبرنگار گروه بین‌الملل مشرق، بهروز والا ناهید فرزند دکتر نوشین پور حسن و دکتر رضا ناهید است که آن‌ها نیز سا‌ل‌هاست در آمریکا و در شهر لس‌آنجلس ساکن هستند.

    منتقدان کری پس از انتشار این خبر ابراز نگرانی کرده‌اند که احساسات جان کری نسبت به ایران که بعضا آن‌ را ابراز کرده است مانند تمایل به سفر به ایران و مخالفت با تشدید فشارها و حمله نظامی به ایران بدلیل وجود روابط عاطفی با یک خانواده ایرانی است و این ارتباطات می‌تواند بر سیاست‌های وی در قبال ایران تاثیرگذار باشد.

    شهرستان شدن میمه قطعی است

    $
    0
    0

    صبح میمه: روزنامه ي  سراسري و کثيرالانتشار نسل فردا که در اصفهان منتشر مي شود در شماره ي امروز خود و در نيم صفحه ي اول ، پس از تيتر درشت به شهرستان شدن ميمه پرداخت. اميد است روزنامه ها و رسانه ها که در راستاي رسالت مطبوعاتي خود زبان گوياي مردم محسوب مي شوند ، با طرح موضوع شهرستان شدن ميمه بعنوان خواسته ي اهالي ولايتمدار بخش کهن و تاريخي ميمه ، باعث تسريع در تحقق اين مهم و مرتفع شدن مشکلات احتمالي آن گردند.

    ps1

    p03

    مشارکت چینی ها در پروژه راه آهن سریع السیر ایران

    $
    0
    0
    خبرگزاری بلومبرگ از مشارکت چینی ها در پروژه راه آهن سریع السیر ایران خبر داد.

    به گزارش عصر ایران این خبرگزاری به نقل از دو مقام چینی آگاه که نخواسته اند نامشان فاش شود اعلام کرد که شورای دولتی چین  مشارکت 1 میلیارد دلاری این کشور در فاینانس  پروژه خط آهن سریع السیر ایران را تصویب کرده است.

    هم اکنون زیر سازی پروژه قطار سریع السیر قم – اصفهان به اتمام رسیده است و قرار است چینی ها در فاینانس این پروژه مشارکت کنند. مشارکت چینی ها در پروژه راه آهن سریع السیر ایران در حالی است که کشورهای اروپایی و آمریکا از چین خواسته اند تا همکاری های اقتصادی خود با ایران را محدود کند.
    بر اساس طرح "حرم تا حرم "پروژه خط آهن سریع السیر مشهد - تهران- قم - اصفهان از طریق خط آهن سریع السیر با سرعت حرکت بیش از 300 کیلومتر در ساعت به هم متصل می شوند.

    این پروژه تحولی بزرگ در زمینه زیر ساخت های ارتباطی کشور به حساب می آید و نخستین پروژه قطار سریع السیر در ایران است. کل هزینه اجرایی پروژه خط آهن قطار سریع السیر قم – اصفهان 20 هزار میلیارد تومان برآورد شده است که طرف چینی قرار است 1 میلیارد دلار از هزینه های آن را تامین کند.
    اجرای این پروژه به صورت سهم 85 درصدی فاینانسور و 15 درصدی دولت اجرا می‌شود. در صورت راه اندازی این پروژه سرعت جابجایی مسافر از تهران به اصفهان به یک ساعت و نیم ساعت و با راه اندازی قطار سریع السیر تهران - مشهد این زمان به 3 ساعت تقلیل می یابد.

    كشاورزان اصفهانی لوله انتقال آب زاینده‌رود به یزد را شكستند

    $
    0
    0

    كشاورزان با آوردن زن و فرزندانشان به محل تجمع تراكتورها، حتی شب‌ها با روشن كردن آتش در كنار تراكتورها می‌مانند و نان خود را هم همانجا می‌پزند

    به گزارش نیمروز، در دوران ریاست جمهوری خاتمی بود كه بحث انتقال آب زاینده‌رود به یزد و استفاده كشاورزان یزدی از این آب به گوش رسید.

    این طرح در ابتدا با مخالفت شدید اصفهانی‌ها به ویژه كشاورزان شرق اصفهان همراه شد اما سرانجام دولت وقت با اطمینان به كشاورزان و جلب نظر آنها كار خود را انجام داد و پس از لوله‌گذاری، آب زاینده‌رود از اصفهان به یزد منتقل شد.

    هرچند قرار بود كه این آب تنها برای مصرف كشاورزی به یزد منتقل شود اما رفته رفته صنایع این استان هم از این آب بهره بردند.

    در سال‌های گذشته به دلیل خشكسالی زاینده‌رود، كشاورزان شرق اصفهان برای كشت محصولات خود با مشكل كمبود شدید آب مواجه هستند به طوری كه بسیاری از آنها دست از كشاورزی كشیده و یا به شغل‌های كاذب روی آورده‌اند یا برای كار به شهرهای اطراف مهاجرت كرد‌ه‌اند.

    اما از حدود 40 روز پیش، كشاورزان در شرق شهرستان اصفهان، شیوه جدیدی از اعتراض را آغاز كردند و با تجمع تراكتورهای خود در كنار جاده شرق، به نوعی اعتراض خود را به موضوع خشكسالی نشان داده‌اند و با نصب پلاكاردهایی خواستار حق‌آبه خود هستند كه از زمان صفویه و توسط شیخ بهایی مشخص شده است.

    كشاورزان با آوردن زن و فرزندانشان به محل تجمع تراكتورها، حتی شب‌ها با روشن كردن آتش در كنار تراكتورها می‌مانند و نان خود را هم همانجا می‌پزند.

    اما روز جمعه در پی اعتراضات پی در پی كشاورزان شرق اصفهان به عدم تخصیص آب برای كشت، این اعتراضات با روشی متفاوتر به اوج خود رسید.

    كشاورزان شرق اصفهان، در این راستا لوله انتقال آب زاینده‌رود به استان یزد را شكستند تا از طریق هم مانع انتقال آب به این استان در شرایط خشكی زاینده‌رود شوند و هم به مسئولان این پیام را بدهند كه در بازگرفتن حق طبیعی خود جدی و مصمم هستند.

    این مسئله در حالی اتفاق می افتد كه به رغم كاهش منابع آبی زاینده‌رود و محروم ماندن بخش كشاورزی از این حق آبه چندصد ساله خود كه گواه آن مدارك مستند تاریخی است، بخش صنعت استان سهم خود از آب زاینده‌رود را با كمترین تنشی در این سالها دریافت كرده است و همین موضوع سبب اعتراض بسیاری از كشاورزان استان نیز شده است؛ چرا كه اگر منابع آبی در استان كم شده است این كاهش سهم در دریافت آب باید برای تمام گروه‌های دریافت كننده آب از زاینده‌رود یكسان اعمال شود اما در سال‌های گذشته به ویژه در دو سال اخیر این اتفاق در حوزه تخصیص آب صورت نگرفت.

    دولت دهم و مدیریت استان اصفهان به اولویت، شرب، صنعت و كشاورزی برای تخصیص آب زاینده‌رود اعتقاد دارد و بر اساس همین اعتقاد نیز امسال كشت پاییزه به كشاورزان اصفهانی به ویژه در شرق اختصاص نیافت.

    كشاورزان اصفهانی كه از وضعیت معیشتی خود به واسطه عدم كشت، ناراضی هستند و در این شرایط متزلزل اقتصادی كشور روزهای خوبی را سپری نمی‌كنند، در اعتراض به انتقال آب زاینده رود به استان یزد، در شرق اصفهان لوله انتقال آب را شكستند تا شاید از این رهگذر توجه مسئولان استان را به وضعیت نامطلوب اقتصادی و معیشتی كه اكنون در آن به سر می‌برند، نشان دهند.

    كشاورزان اصفهانی طی نامه‌ای به استاندار اصفهان اعلام كردند كه در صورت حل نشدن مشكل خود و ندادن حق‌آبه آنها، روز دوشنبه 7 اسفندماه از انتقال آب زاینده رود به دیگر نقاط جلوگیری خواهند كرد.

    البته در این زمینه اسماعیلی معاون سیاسی امنیتی استاندار اصفهان امروز در خصوص این اقدام اعلام نظر كرد كه دغدغه خاصی در این مورد وجود ندارد.

    كشاورزان اصفهانی لوله انتقال آب زاینده‌رود به یزد را شكستند

    كشاورزان اصفهانی لوله انتقال آب زاینده‌رود به یزد را شكستند

    كشاورزان اصفهانی لوله انتقال آب زاینده‌رود به یزد را شكستند


    جملات پندآموز

    $
    0
    0

    بي سوادان قرن  کساني نيستند که نمي توانند بخوانند و بنويسند ، بلکه کساني هستند که نمي توانند آموخته هاي کهنه را دور بريزند و دوباره بياموزند … 

    الوين تافلر 

    - - - - - - - - - - - - 

    نعره هيچ شيري خانه چوبي مرا خراب نمي کند، من از سکوت موريانه ها مي ترسم. 

      - - - - - -   - - - - - - 

    به شخصيت خود….. بيشتر از آبرويتان اهميت دهيد.. زيرا شخصيت شما… جوهر وجود شماست.. و آبرويتان… تصورات ديگران نسبت به شماست 

      - - - - - -   - - - - - - 

    باران که ميبارد همه پرندها به دنبال سر پناهند اما عقاب براي اجتناب از خيس شدن بالاتراز ابرها پرواز ميکند اين ديدگاه است که تفاوت را خلق ميکند… 

      - - - - - -   - - - - - - 

    گورستان ها پر از افرادي است که روزي گمان مي کردن که . . . چرخ دنيا بدون آنها نمي چرخد!! 

      - - - - - - - - - - - - 

    يک شمع روشن مي تواند هزاران شمع خاموش را روشن کند و ذره اي از نورش کاسته نشود … 

      - - - - - -   - - - - - - 

    مشکل فکر هاي بسته اين است که دهانشان پيوسته باز است . . . 

      - - - - - -   - - - - - - 

    روزي براي بعضي آدم ها تنها يک خاطره خواهيد بود… تلاش کنيد که لااقل خاطره اي خوش باشيد… 

      - - - - - - - - - - - - 

    تنها دو گروه نمى توانند افکار خود را عوض کنند: ديوانگان تيمارستان و مردگان گورستان. 

    “ وين داير” 

      - - - - - - - - - - - - 

    يک درخت هرچقدر هم که بزرگ باشد با يک دانه آغاز ميشود، طولاني ترين سفرها با اولين قدم. 

    ( لائوتسه)   

      - - - - - -   - - - - - - 

    انســـــــــانهاى بــــــزرگ ،دو دل دارنــــــــد؛ دلـــــى که درد مى کشـــــــــــد و پنهـــــــــــــــان است و دلـــــــــــــــى که ميخندد و آشکـــــــــــــــار است. 

      - - - - - -   - - - - - - “ 

    زماني که خاطره هايتان از اميدهايتان قوي تر شدند، روزگار افولتان در راه است . . . 

      - - - - - - - - - - - - 

    برخي آدمها به يک دليل از مسير زندگي ما مي گذرند که به ما درسهايي بياموزند که اگر مي ماندند هرگز ياد نمي گرفتيم 

      - - - - - - - - - - - - 

    اگر ميخواهي دروغي نشنوي، اصراري براي شنيدن حقيقت مکن . . . 

      - - - - - -   - - - - - - 

    آدم ها مثل عکس ها مي مونند: زياد بزرگشون کني ، کيفيتشون مياد پايين! 

    - - - - - - - - - - - - 

    کساني که پشت سرتان حرف مي زنند ، دقيقا به همانجا تعلق دارند، پشت سرتان 

      - - - - - -   - - - - - - 

    وقتي به يکي زيادي تو زندگيت اهميت بدي؛ اهميتتو تو زندگيش از دست ميدي … . به همين راحتي … 

      - - - - - - - - - - - - 

    « در عجبم از زنان که از خداي به اين بزرگي فقط يک شوهر مي خواهند و از شوهر به اين درماندگي همه دنيا را!!» 

    شکسپير 

     - - - - - - - - - - - - 

    اگر موفق شديد به کسي خيانت کنيد، آن شخص را احمق فرض نکنيد. بلکه بدانيد او خيلي بيشتر از انچه لياقت داشته ايد به شما اعتماد کرده است.. 

      - - - - - - - - - - - - 

    چه دوستم داشته باشي و چه ازمن متنفر باشي در هر صورت بهم لطف ميکني چون اگه دوستم داشته باشي تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشي تو ذهنتم! 

    ( شکسپير)

    برای ثروتمند شدن اصرار نکنید ..!

    $
    0
    0
    برخی از ما آدم‌ها فکر می‌کنیم که اگر دارایی بیشتری داشته باشیم قطعا در وضعیت بهتری چه از نظر دنیوی و چه از نظر اخروی قرار خواهیم گرفت و به همین خاطر به وسائل مختلفی متوسل می‌شویم تا این وضعیت را تغییر دهیم.
    این در حالی است که در بسیاری از روایات از ما خواسته شده است که در دعاها و در مجموع تلاشمان باید این باشد که آنچه که خیرمان است را مطالبه کنیم.
    به گزارش ایسنا، آیات 75 و 76 از سوره «توبه» درباره زیاده خواهی افراد بر خلاف خیر و مصلحتشان اشاره می‌کند که در ادامه به متن، ترجمه و حکایتی پیرامون آن اشاره می‌شود:
    متن آیه:

    «وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ ( 75 ) فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ»

    ترجمه آیه:
    "بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود ( 75 ) اما هنگامی که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند(76)

    حکایتی پیرامون زیاده خواهی آدمی:
    مسلمان فقیری از مدینه (‌ثعلبه بن حاطب)‌ از پیامبر(ص) درخواست کرد تا دعا کند خداوند او را ثرورتمند کند. آن حضرت فرمود: "مال اندکی که شکرش را ادا کنی بهتر از مال زیادی است که از عهده‌ی شکرش برنیایی."
    ثعلبه گفت: اگر خدا عطا کند، همه‌ی حقوق واجب آن را خواهم داد.
    پس به دعای آن حضرت، ثروتش افزون شد تا آنجا که دیگر نتوانست در نماز جمعه و جماعت شرکت کند. وقتی مامور گرفتن زکات نزد او رفت، وی به آن مامور گفت: ما مسلمان شدیم که جزیه ندهیم.
    فخر رازی می‌گوید: ثعلبه از کار خود پشیمان شد و زکات خود را نزد پیامبر (ص) آورد، ولی آن حضرت نپذیرفت. 

    آری، انسان نمی‌داند صلاح و خیرش در چیست، لذا گاهی با اصرار، چیزی را می‌خواهد که به زیان اوست، پس باید به داده‌های خدا قانع بود.

    منابع:
    کتاب دقایقی با قرآن، تالیف حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی، ناشر: مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن، نوبت چاپ پانزدهم زمستان سال 1390
    پایگاه تخصصی ترجمه قرآن کریم www.maarefquran.net (ترجمه آیت‌الله مکارم شیرازی) 

    کمتر مرد‌می د‌ر د‌نیا به اند‌ازه ما ایرانی‌ها «خاص» هستند‌

    $
    0
    0
    روزنامه بهار نوشت: 

    کمتر مرد‌می د‌ر د‌نیا به اند‌ازه ما ایرانی‌ها «خاص» هستند‌. شاید‌ هم اصلا ملتی مانند‌ ما وجود‌ ند‌اشته باشد‌. مثلا می‌توانیم مورد‌ هجوم اقوام مختلف قرار بگیریم و اجازه د‌هیم سالیان سال با ظلم و جور بر ما حکومت کنند‌، بعد‌ با افتخار بگوییم این ما بود‌یم که مهاجمان را د‌ر خود‌مان حل کرد‌یم. می‌توانیم محو هنر د‌یگران باشیم ولی اد‌عا کنیم هنر نزد‌ ایرانیان است و بس! قاد‌ریم د‌ر اوج تکبر، لب به تحقیر د‌یگران بگشاییم و مثلا بگوییم این عرب‌های فلان و بهمان، ولی برای د‌و روز عشق و حال، د‌ر فرود‌گاه د‌وبی به صف شویم و به هر ذلتی تن د‌هیم. یا می‌توانیم بگوییم این ترک‌های چنین و چنان، ولی برای چرخید‌ن د‌ر استانبول و تاب خورد‌ن د‌ر آنتالیا از سر و کول هم بالا رویم.

    وقتی هم برمی‌گرد‌یم، به جای این که کمی به قابلیت، د‌رایت و شایستگی همین عرب‌ها و ترک‌ها فکر کنیم، با همان تکبر همیشگی می‌گوییم از صد‌قه سر ما آد‌م شد‌ه‌اند‌! می‌توانیم اد‌عا کنیم بافرهنگ‌ترین ملت د‌نیاییم، ولی سطل زباله‌هایمان را د‌ر جوب آب خالی کنیم. بگوییم با‌اخلاق‌ترین مرد‌مانیم، ولی د‌ر چشم برهم‌زد‌نی چنان زیرآب د‌وست و همکارمان را بزنیم که نفهمد‌ از کجا خورد‌ه است.
    فرزند‌مان را می‌فرستیم آمریکا کارگر پمپ بنزین یا گارسن می‌شود‌، بعد‌ به جای این که به خاطر حیف و میل آن همه پول بزنیم پس کله‌اش، با افتخار اعلام می‌کنیم آقازاد‌ه «ناسا» را اد‌اره می‌کند‌.
    د‌ر تاکسی و اتوبوس تحلیل سیاسی ارائه می‌د‌هیم، ولی وقت عمل که می‌شود‌ می‌گوییم ما مرد‌م از چیزی خبر ند‌اریم. می‌توانیم به طرز شگفت‌انگیزی غر بزنیم و انتقاد‌ کنیم، ولی هیچ تلاشی هم برای رفع مشکلات نکنیم. می‌نشینیم بیرون گود‌ و نفس‌کش می‌طلبیم ولی هنگام به مید‌ان رفتن، تب‌نوبه می‌گیریم و باید‌ به مرخصی استعلاجی برویم.
    می‌رویم د‌ر پستو شعارهای آن‌چنانی می‌د‌هیم، ولی وقت پرد‌اخت هزینه برای تحقق همان شعارها، ابرو بالا می‌اند‌ازیم و با نگاه عاقل اند‌ر سفیه می‌گوییم ای آقا! اینها همه‌اش بازی است بعد‌ هم آن ‌نگون‌بختی را که شهامت به خرج د‌اد‌ه و برای همان شعارها وارد‌ گود‌ شد‌ه، متهم می‌کنیم که پی منافع خود‌ش رفته است. پشت سرمان تابلو می‌زنیم «کاسب حبیب خد‌است» بعد‌ برای د‌وزار سود‌ بیشتر به همه اعتقاد‌اتمان چوب تاراج می‌زنیم. تحصیل مال نامشروع را فعل حرام می‌د‌انیم، ولی برای مشروعیت د‌اد‌ن به مال حرام خود‌مان هزار تبصره د‌ست و پا می‌کنیم.
    می‌توانیم مانند‌ یک معلم اخلاق، د‌ر نکوهش ناهنجاری‌ها و رفتارهای ناپسند‌ که باعث تضییع حقوق د‌یگران می‌شود‌، د‌اد‌ سخن سر د‌هیم، ولی بعد‌ د‌ر صف نان، خود‌مان را جلوی د‌یگران جا کنیم یا برای فرار از ترافیک با سرعت د‌ر مسیر مخالف برانیم و اسمش را هم زرنگی بگذاریم.
    می‌توانیم د‌ر مذمت فرد‌ یا سازمانی ساعت‌ها سخنرانی کنیم اما به محض آن که منفعتی از جانب همان فرد‌ یا سازمان عاید‌مان شود‌، د‌ر ستایش و مد‌حش، مثنوی بسراییم.
    د‌ر برخی بزنگاه‌ها، نقش‌آفرینی نمی‌کنیم یا می‌کنیم؛ د‌ر هر صورت اگر نتیجه باب میلمان د‌ر بیایید‌، می‌گوییم کار انگلیس‌ها بود‌. د‌ر اد‌وار مختلف مسئولیت همه کاستی‌ها را گرد‌ن حکومت‌ها می‌اند‌ازیم، بی‌آن‌که به رویمان بیاوریم حاکمان از سیاره‌ای د‌یگر نیامد‌ه‌اند‌ و مرد‌می از جنس خود‌مان هستند‌ که اگر بی‌راهه رفته‌اند‌ ما هم د‌ر مهیا کرد‌ن شرایط کج‌روی‌ها بی‌تقصیر نبود‌ه‌ایم. خلاصه آن‌قد‌ر می‌توانیم به‌طور همزمان خصوصیات متضاد‌ بروز د‌هیم که د‌ر «خاص» بود‌نمان هیچ شک و شبهه‌ای باقی نماند‌، ما مرد‌م نازنین و خاص ایران‌زمین

    افق میمه : زندگینامه و مبارزات شهید شبان – قسمت سوم

    $
    0
    0


    شهید شبان

     

    بسمه تعالی و

    بسم رب الشهداء و الصدیقین

    ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد ( امام خمینی ره )

    با عرض سلام و معذرت از اینکه یک مقدار بیش از حد بین قسمت دوم وسوم فاصله ای افتاد . البته در این مدت منتظر آنهم بودیم که چنانچه از دوستان و نزدیکان مطلبی داشتند را ارائه و یا اعلام آمادگی کنند تا قسمتی را به قلم خودشان بنویسند که متاسفانه کسی اعلام آمادگی نکرد و حقیر چنانچه از اول قول داده بودم به خواست خداوند به اتمام خواهم رساند .

    مطلب را تا جایی آوردیم که برای اولین بار بچه های کلاس قرآن با شهید مصطفی آشنایی پیدا کردند  مصطفی با کاپشنی نسبتا نو و زردرنگ و با ظاهری اراسته ولی ظاهرا کمی کمرو همراه استاد وارد کلاس شد و گوشه ای نشست  ، در ابتدا برای دیگران ورود مصطفی با توجه به اینکه قبلا در فضای دیگری بود غیر منتظره به نظر میرسید و هرکس برای خود تفسیری داشت ، آنقدر غیر منتظره که که ورود بی مقدمه اش در اذهان مشکوک بود ولی از تعریف و تمجیدی که در معارفه اش از طرف استاد شد ، تردید و شک بچه ها برطر ف و تبدیل به دغدغه ای دیگر به این مضمون شد که مبادا با توجه به اینکه از نظر سنی بالاتر هست و با توجه به تعریف بیش از حد استاد ، بخش اعظم عنایات ، توجه ، و محبت استاد بطرف آن سوق داده شود و بخشی از علل عدم استقبال و پذیرش بچه ها  هم شاید بر می گشت به غرور و تکبر کاذبمان که بابت سابقه بیشتر حضور در جلسات و اندک معلوماتی که احساس میکردیم بیش از او داریم  چون بعضی از ماها چون حقیر برای ساخته شدن باید گامهای زیادی بر میداشتیم که هنوز هم که هنوز است در همان قدمهای اولیه درجای ، اخلاقی زده و به تله دنیا طلبی گرفتار ، بگذریم اما در ارتباط با دغدغه تقسیم محبت حق را میشد به بچه ها داد چرا ؟چون اولا همانطور که بعدا معلوم شد یکی از پیش داوری بچه ها تحقق پیدا کرد و معلوم بود که بیمورد نبوده زیرا ارتباط بسیار صمیمانه و نزدیک شدن هرچه بیشتر او با استاد چشمگیر و ملموس بود   بطوری که  او خود اعتراف میکرد که من عاشق استاد جلسه هستم و هر آنچه در زندگی ام گم کرده بودم را در وجود او یافته ام به حدی که کار به جایی رسیده بود که دیگر مصطفی به ندرت به منزل خودشان میرفت و همیشه با ایشان بود .و حتی بیشتر اوقات به منزل محقر پدری استاد میرفت و تا پاسی از شب را به گوش کردن نوارهای کاست استاد فلسفی گاها شریعتی و بیشتر،  سخنرانیهای مهیج استاد زنده یاد فخرالدین حجازی گوش میکرده و همانجا تا روز بعد میماند  . در اینجا وظیفه دارم تا از پدر و مادر از دنیا رفته  استاد نیز یادی کرده باشم ان دو که امید است مورد غفران وآمرزش خداوند قرارگرفته باشند بسیار خونگرم و محبتی و با روی گشاده از بچه ها  در منزل محقر خود استقبال میکردندوبا توجه به اینکه رفت و آمد بچه ها به منزلشان را از نظر امنیتی همراه با دردسرهای احتمالی میدانستند ولی شجاعانه از آنها ضمن استقبال ،  تشویق و ترغیب به مذهبی بودن را نیز میکردند و هر ساعت از شبانه روز را با رویی گشاده از همه بچه ها استقبال و در حد امکان پذیرائی میکردند ، روحشان شاد و به حتم ایمان دارم که در امان و شفاعت شهید مصطفی خواهند بود  انشاا… ،  در این موقعیت یک نکته ظریفی هست که پرداختن  به آن هم خالی از لطف نیست . ما و امثال ما در جامعه ای روزگار میگذراندیم که اکثر قریب به اتفاق خانواده هایمان هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ فرهنگی و سواد در اوج فقر و از طرفی فرزندان هم به تبع درفضایی بسر برده که آن فضا  کویری ازمحبت و خوراک شخصییتی ومحروم از هرگونه غذای روحی روانی لازم   بودند.  . و بنا براین برای اولیاء واژه ای به نام محبت و دوستی و رسیدگی به مسائل عاطفی فرزندان ، محلی از اعراب نداشته و برایشان دارای مفهوم آنچنانی نبود و نوجوانان و جوانانی همچون ما  در آتش کم بود شخصییت و محبت می سوختیم و خود هم نمی دانستیم که از چه محرومیم ولی میدانستیم که از نوعی تشنگی رنج میبریم . فقر فرهنگی در خانواده و جامعه حتی در بین فرهنگیان ملموس و بیداد میکرد ، هنوز به یاد دارم که یکی از دوستان ، بزرگترین آرزویش این بود که یکبار از ناحیه پدرتکریم  و بوسیده شود البته در قالب شوخی میگفت ولی بخوبی معلوم بود که همه از این دست بی توجهی ها گرفته تا اهانتهایی که در مسیر تعلیم و تربیت از ناحیه مدرسه گرفته تا خانواده جوان و نوجوان آنروزی را رنج میداد . شکنجه هایی که در مدارس صورت میگرفت باعث شده بود تا مدرسه از نظر دانش آموز حکم قفس و زندانی چون  زندان ابو غریب برایش باشد . دقیقا بیاد دارم که مدیر یکی از دبستانهای وقت بر اثر زیاده روی در خوردن مشروب در سر صف منزل فحاشی ی  ناموسی به دانش آموزان  ، از حرفهای کم آزار دهنده اش بود .دو مقطع ابتدایی و راهنمایی را در دبستان جمشید آنروز و امام موسی صدر امروزی تحصیل میکردیم از همان صبحی که ما وارد آموزشگاه میشدیم با چشمان خود ناظرصحنه ای بودیم  که مبصر کلاسها  برابر دستورات و سفارشات متولیان امر تعلیم و تربیت  یک دسته چوب طناب پیچ شده  که در داخل آب حسابی خیس خود را خورده بود را برای تنبیه  بچه ها در زیر بغل  حمل و تحویل دفتر مدرسه میدادند  که این منظره هر محصلی را بر سر شوق اورده و  به آمدن به مدرسه و تحصیل ترغیب میکرد !!! و این روش  کاملا مصداق جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را داشت !!! خداوند بیامرزد دو  پیر زنی را که درمجاورت و روبروی مدرسه مسکنی داشتند و تنها منجی و دادرس و امید بچه ها آنها بودند که موقع شیون و فریاد بچه ها در زیر ضربات پی در پی چوبهای خیس خورده ، که خود محصول فقر سواد و فرهنگ تربیتی  فرهنگیان  بی فرهنگ حاکمییت  به اصطلاح متمدن شاهنشاهی می بود ، بود  به پشت پنجره کلاسها آمده و با التماس  ، معلمین را از این کار غیر انسانی منع و وساطت میکردند و با این کار نشان میدادند که متولیان امر آموزش و پرورش مملکت ما حتی به اندازه این پیر زنها نیز از شیوه سالم و  غلط تربیتی آگاهی نداشتند

    معذرت میخواهم ازبحث خارج ولی خیلی طالب آن بودم که  به بهانه ای وضع فرهنگ زمان ستمشاهی را بازگو کنم . که روح پاک آن شهید کمک کرد تا در اینجا به گوشه ای از آنها بپردازم .و از طرفی آنچه باعث شد تا به این فقر فرهنگی پرداخته شود در ارتباط با دغدغه اولیه بچه ها در رابطه با حضور مصطفی در کلاس بود که مبادا این محبت طلایی ی  پیدا شده در این کویر محبت را از دست داده و یا خدشه ای به آن وارد شده یا کمتر شود . و آنجا یعنی در کنار چنین معلمی و چنین جلسات بودن همان جای معطری بود که بچه ها را از لحاظ اعطای شخصییت سیراب میکرد و چه بسا که عطش مصطفی در کنار معلم بودن نیز ریشه در همین معضلات  و احساس کمبودها  داشت

    . استاد در آن زمان جور نارسائیهای محیط خانواده و جامعه و همچنین مدرسه راهم میکشید و با روی باز و حوصله همه را می پذیرفت و با دقت به درد دل همه گوش و راهنمائیهای لازم را انجام میداد، و او از این طریق سعی در ترمیم شخصیتهای لگدمال شده بجه ها که محصول سیاست غلط حاکمیت درامر اموزش  و همجنین جهل و بیسوادی اولیاء بود را داشت .  و اکنون با توجه به اهمیت عطش  درخواست شخصیت برای سنین نوجوانی و جوانی و نقش مهم و  بارز آن که در شکل دهی ی شخصیتی  جوانان سهم بسزائی را ایفا میکند واز هر غذایی و امکاناتی در اولویت میباشد ،  پی برده ام که چگونه و با استفاده از چه ابزاری گروهکهای ملحد منافقین و فدائیان خلق  و منحرف در همان اوایل انقلاب و حتی قبل از پیروزی انقلاب توانستند تا بهترین ونخبه ترین فرزندان این سرزمین را به تله فریب و انحراف خود انداخته ،  جذب خود نموده ، وارد تشکیلات خود نموده ، دستانشان را بخون ملت آغشته کرده ، آنها را برده سیاسی خود و بهره برداری لازم را کرده  که هنوز هم تعدادی از آنها در پادگان اشرف عراق همچون دیوانه های زنجیری در اسارت سرکردگان ملحدی چون مسعود و مریم بسر میبرند . آنها بخوبی موفق شدند تا از فقر فرهنگی جامعه و خانواده ها با اندکی خوراک شخصییتی ی آمیخته با محبت کذایی آنها را چنان شیفته خود سازند که دیگر هیچ کسی یارای نجات و جدایی آنها از این تله مزورانه را نداشته باشد  . و متاسفانه در عصر کنونی نیز که ادعای رشد فرهنگی را داریم خانواده ها بیش از اینکه به خوراک روحی و شخصییتی فرزندان خود برسند به غذاهای چرب و شیرین و پوشاک آنچنانی بیشتر اهمییت داده و بعد از اینکه دلبند عزیزشان را با  اهداء یک شاخه گل  از طرف اجنبی در آغوش همان اجنبی میبینند فریاد بر آورده که مگر چه چیز تو لنگ بود و مگر ما برای تو ازچه کم مایه گذاشته ؟ تورا از بهترین اسبها هم برای اسب دوانی بی نصیب نگذاشتیم  پس از  چه دریغ کردیم که اینگونه در دام دیگران یا اعتیاد و یا کذا و کذا افتادی ؟!!! .ولی غافل از اینکه آنها به اندازه همان اسب اهدائی هم برای دلبندشان خوراک روحی و شخصییتی قائل نبوده  که این نکته مختص متمولین دست بجیب بوده تا رسد به خانوارهایی که قدرت مانور مالی کمتری ،  دارند که دیگر  تکلیف  مشخص است

    شهید مصطفی همچون  ما بود و از هیچ امتیازی از هر لحاظ  ، بیشتر از ما برخوردار نبود ولی تنها وجه تمایزش با ما و بقیه این بود که بمحض ورود به جلسات زودتر از همه اول خودش و سپس محیط اطراف و عوامل نارسائیهایی را که عمری باعث زجرش و با آنها گلاویز بود را شناخت و با همان سرعت در شناخت  ، به مبارزه با عوامل پیدایشی معضلاتش پرداخت .

    برای همین بود که همیشه احساس میکرد وقت تنگ است .

    به هر حال بخشی از آنچه بچه ها خوف آنرا از اول داشتند به حقیقت پیوست و ما هر جا که استاد را میدیدیم مصطفی را هم میدیدیم او یعنی شهید مصطفی جلسه قرآن ، بچه ها و خاصه استاد را منجی خود میخواند و بر همین اساس احترام خاصی نیز برای همه قائل بود و بصورت ویژه ای نیز از بچه هایی که به نوعی عضو جلسات بودند حمایت و پشتیبانی میکرد کم کم بر اثر مرور زمان اما در یک بازه زمانی ی کوتاه با بچه ها و متقابلا بچه ها با مصطفی انس گرفته تا حدی که اگر یک روز همان مصطفی ی مشکوک اولیه در کلاس حضور نداشت بچه ها انگاراحساس گم کرده را داشتند .

    او بسرعت از نظر علمی و مطالعه و زهد و تقوی از همه جلو زد ،  دیگر داشت حکم الگویی میکرد که اکثرا بهش اقتدا میکردند و میتوانست در غیاب استاد حتی کلاس را هم اداره کند

    وقتی شهید مصطفی پایش به کلاس باز شد کم کم دیگرانی چون حاجی رضا شبان آنروزی و شهابی نژاد امروزی ، سید حسن ظهرابی معروف به حاج آقا ظهرابی که هم اکنون از باز نشسته های بهزیستی میباشد ، جمشید وطنخواه و همچنین شهید احمد رضا نیکونام نیز موفق شدند تا درجمع بچه ها و جلسات شرکت کنند برادر خسرو مقصودی نیز همچون رویه ای که هم اکنون نیز دارد دورا دور مشوق بچه ها بود و از جمع و نحوه کار بچه ها باخبر بود. خداوند منوچهر مقصودی را با شهداء محشور گرداند آن مرحوم سهم بسزائی در برپایی جلسات و در اختیار گذاشتن تریبون هیئت قمر بنی هاشم به برادر اسماعیلی برای انجام تبلیغ داشت که بعد از هیئت قمر بنی هاشم هیئت حضرت ابوالفضل و همچنین هیئت جانثاران قمر بنی هاشم نیز که متشکل از جوانان مذهبی بودند از سخنرانیهای جناب اسماعیلی استقبال و از او دعوت لازم را میگرفتند

    با آمدن مصطفی جلسات و جمع شدن بچه ها دور هم بسیار جدی و سرنوشت ساز میشد و کم کم رنگ و بوی سیاسی بودن جلسات نیز در جامعه بیشتر هویدا و مردم هم هر کدام را میدیدند  یک نگاه خاص مذهبی سیاسی رابه آنها داشتند

    خانواده ها هم به تبع در ارتباط با سیاسی بودن جلسات پی میبردند اکثر پدر ها به جز مرحوم شاد روان حاج اصغر ایراندوست و حاج عباس فروغی همچنین مرحوم مشهدی علی اسماعیلی پدر غلامعلی به دلیل حضور مستمر در جلسات قرآن ویا ارتباط تنگاتنگ با جناب اسماعیلی  بنا به دلایلی  همچون خوف از ساواک و احتمالا پیامدهای بعدی برای بچه هایشان با بچه ها مخالفت و یا حد اقل همراهی لازم را نمیکردند  اما در عوض بودند مردانی از کسبه و هیئتیهای روشن که به بچه ها روی خوش نشان میدادند . ولی از ناحیه مادر همه قریب به اتفاق نه تنها مخالفتی نمیشد بلکه آنها بچه های خود را تشویق و بنحوی ساپورت  نیز میکردند ، به هر حال بچه ها توانسته بودند با حمایت مادرو دیگر اعضای کوچکتر خانواده آثار و عکسهای خاندان شاه  و همچنین خواننده ها و هنرپیشه های معروف و فاسد آن دوره  را از در و دیوار منازل پاک کنند

    در همان ایام بود که در یکی از جلسات استاد به بهانه اینکه ما پس از بلوغ باید مقلد شجاعترین و اعلمترین مراجع تقلید باشیم نامی از حضرت امام خمینی ره را بمیان آورده و نسبت به معرفی و نحوه مبارزه و همچنین از دلائل تبعید ایشان صحبت کرد

    مصطفی از همان ابتدا در صدد بر آمد تا بهر طریقی که شده به رساله حضرت امام رسیده و از آن استفاده کند فکر و ذکر او شده بود امام خمینی .او از زمانی که متوجه شد افکارش از پشتوانه های عظیمی چون امام خمینی (البته پس از شناختی که به امام پیدا کرد ) برخوردار هست و اصلا منشاء قیام و مخالفت از ناحیه مراجع و حوزه های علمیه هست راهش را حق مطلق دانسته و در وجودش کلید بسوی حق شتافتن  زده شد

    به هر حال جناب اسماعیلی  توانست تا از طریق مرحوم شاد روان حاج آقا طاهری( که خدمات زیادی را از طریق کلاسهای شبانه در زمینه آموزش قرآنی به دوستداران قرآن در میمه داشت )به یکی از دوستانش که اتفاقا در تهران تحت تعقیب ساواک بود معرفی گردد تا با کمک حاج محمد رضا طلایی بتوانند از طریق فرد معرفی شده رساله ای از امام را در  خیابان ناصرخسرو تهران تهیه و در اختیار بچه ها گذارند و از طرفی حقیر نیز توانستم بصورت تصادفی در منزل یکی از اقوام در دهق و علویجه یک قطعه از عکس امام که مربوط به صفحه اول رسله امام میشد را یافته .و جهت زیارت بچه ها به میمه منتقل کنم . و به پیوست فعالیتهای همان زمان جناب اسماعیلی  مجددا موفق شد تا به کمک یکی از دانشجویان مستقر در دبیرستان که تحت عنوان اردوی عمران  ملی حضور داشت به شهید حجت السلام علی اکبر اژه ای که خود از مبارزین و جزء هسته های ورزیده مبارزاتی اصفهان بود معرفی و از طریق آن شهید نیز کتابفروشی قائم اصفهان را معرفی و آدرس داده شد و منبعد استاد  با آشنا شدن با شهید اژه ای از منابع معتبر و بسیار غنی فیض میبرد و تمامی اخبار و شرح وظایف مبارزاتی را ایشان از شهید اژه ای  خط و ربط میگرفت . و در ضمن کتابفروشی قائم نیز خوراک مطالعاتی گروه را تامین میکرد  .

    البته ما در ان زمان میدانستیم که ساواکی هم وجود دارد ولی زیاد از سفاکی و بیرحمی آن سازمان اطلاعاتی نداشتیم و برای همین بود که بسیار بیباک و شجاعانه دست به هر کاری میزدیم و از کسی هم چندان واهمه ای نداشتیم هرگز از نحوه شکنجه ها و بیرحمی های ساواک بصورتی که بود اطلاعات دقیق و موثقی  نداشتیم .ولی بعدا مطلع شدیم که حتی داشتن رساله حضرت امام ممکن است جرمش در حد اعدام باشد .بگذریم کم کم با توجه به اینکه محل کتابخانه در داخل مسجد جامع بود به همین بهانه دیگر هر روز محل تجمع بچه ها مسجد شده بود شیخ بلال خدا بیامرز و بزرگترها ی مسجدی هم از اینکه بچه ها به مسجد انس گرفته بودند نه تنها مخالفتی نداشتند بلکه مشوق خوبی هم بودند . جادارد که از زنده یاد مداح روشن دل آقا مرتضی زمانی هم یادی شود ایشان هم خیلی با هوش و حاذق بود آنقدر که همیشه ۵ دقیقه مانده به اذان به مسجد برای اذان گفتن می آمد ولی از زمانی که با بچه ها آشنا شده بود یک ساعت قبل از اذان در مسجد حضور داشت و حتی حضور و غیاب بچه ها را رصد میکرد و مقداری نیز دوست داشت که از زبان بچه ها از خیانتهای حکومت گفته شود خیلی با شهید علیرضا نزدیک و جور بود ، مسجد حال و هوای روحانی ی خوبی داشت ، جلسات و اعیاد و مناسبتهای خاص با مشارکت بچه ها و سخنرانیهای اسماعیلی خیلی خوب برگزار و رونق پیدا کرده بود قسمت غربی مسجد که زیر گنبد باشد محل تجمع هیئت حضرت امام حسین (ع) و قسمت شرقی و دقیقا قرینه آن نیز تکیه ای بود که محل تجمع هیئت حضرت ابوالفضل (ع) بود به یاد دارم که بعضی اوقات در ایام خاصی چون شبهای محرم گاهی افرادی شیطنتهایی میکردند که موجب تنش بین دو هیئت شود ولی سران دو هیئت انسانهایی پخته و مجرب بودند و با هوشیاری از بروز هرگونه تنشی جلوگیری میشد و بچه ها هر کدام به تبعییت از پدر در یکی از این هیئات و هیئتهای دیگر مشارکت جدی داشتند و مشخص بود که مردم میمه از دیر باز عاشق اهل بیت و هیئتی بودند و به بهترین وجه و با تمامی قوا دهه محرم و صفر را با زنجیرزنی و تعزیه خوانی و اهداء نذورات با شکوه برگزار میکردند بطوری که در همان زمانهم نوع عزاداری و جدییت در آن در منطقه و حتی در حد استان کم نظیر و زبانزد بود . چنانکه عرض شد مسجد جامع حالت روحانیت خاصی داشت  به نحوی که نتنها مردم میمه بلکه مردمان دیگر روستاهای مجاور و حتی دور دستی همچون لوشاب حسن رباط و لایبید نیز مدعی کرامات این مسجد و حرمتی خاص برایش قائل بودند که هم اکنون نیزاز همان حالت بری نبوده و در بین مردم از عزت خاصی برخوردار است . . تک درخت بزرگ و کهنسال وسط صحن مسجد و حوضچه کوچک مجاور آن عصرهای بسیار روحانی و بانشاطی را برای بچه ها و دیگر حاضران در مسجد را رقم میزد ، آن تک درخت کهنسال و برنامه هایی چون تعزیه خوانیها و زنجیر زنیها در جوارش خود نشان از آن بود که مردمان این خطه از دیر باز علوی و مذهبی و حسینی بودند که چه بسا همان درخت میتوانست گواهی دهد که در این سرزمین و در همین مساجد مردانی خداجو ، باشرف ، حق طلب ، مبارز و علمایی  از نوادگان شهید ثانی در این مرز و بوم قدم گذاشته و مردم  ازوجودشان فیض و بهره هایی برده و یا روحانیون قدری از سادات موسوی امثال جد بزرگ مرحوم شادروان و حجت الاسلام حاج سید محمد موسویزاده رحمت اله علیه  را بخود دیده است و از طرفی همان هیئات مذهبی موجود در این سرزمین که با جدیت هرچه تمامتر انجام وظیفه میکردند خود نوید بخش تربیت جوانانی بودند که به موقع تا مرز شهادت از دین و کیان و ناموس خود دفاع خواهند کرد و این راز را فقط و فقط امام روح الله با اینکه در دور ترین نقطه ها در تبعید بود هم میدانست و هم میدید ولی ما که خود در بین آنها بودیم چه بسا نمیدیدیم . چرا که روح الله از همان زمان و بعد از آنهم از وجود هیئات و برگزاری تعزیه ها و روضه خوانی ها حمایت و آنها را از عوامل مهم و موثر قیام و پیروزی قیام میدانست .و با چشم خود دیدیم که چگونه از بهترین جوانانمان که خود و خانواده از اعضای پرو پاقرص هیئت بودند( که در این عرصه بهترین گواه و مصداق را میتوان شهید حمید رضا بیکیان نام برد که پدر گرامش از مداحین و سران هیئت بود )  که چگونه در زمان جنگ حسینی مانده و حسینی رفتند ،  اینگونه دستاورد برای ملتی کوچک  اما بسیار بزرگ قامت این سرزمین برای همیشه نشان اقتدار و افتخار خواهد بود و در آینده نیز تک درختان زیادی خواهند بود که گواه این رشادتها و جانفشانیها باشند

    مجددا از اینکه به حاشیه پرداختم معذرت میخواهم چون احساس میکنم شاید یادآوری بعضی از موارد برای نسل کنونی پاسخگوی بعضی از سوالات باشد و از طرفی برای بزرگترها نوعی زنده کردن خاطرات باشد .

    در همین وضعیت بود که اکثر بچه ها از نظر تحصیلی به مقطع متوسطه یا دبیرستان ارتفاء پیدا کرده و مشغول تحصیل بودند که اداره آموزش و پرورش اطلاعیه ای مبنی بر برگزاری آزمون و استخدام تعدادی را برای تربیت معلم صادر کرد که اکثرییت بچه ها نیز شرایط شرکت در آن آزمون را داشتند شهید مصطفی با مشاوره ای که با استاد کرد به این نتیجه رسید که در شغل معلمی بهتر میتواند ضمن رشد علمی موقعییتی نیز برای تبلیغ و افشای جنایات پهلوی را داشته باشد . بر همین اساس بود که او علاوه بر خود تعدادی از بچه های دیگر را حتی بعضی هم که در جلسات نبودند را متقاعد کرد تا از این فرصت استفاده کنند و بر اساس همین تصمیم بود که خود و تعدادی این مسیر را انتخاب و پس از آزمونی تشریفاتی تعداد چهل نفر از منطقه میمه در همان سال جهت گذراندن دوره دوساله تربیت معلم به دانشسرای مقدماتی اردستان  و تعدادی کمتر نیز به نائین و تعدادی از خواهران به نطنزاعزام شدیم در این مقطع بچه ها به دو گروه تقسیم شدند یک گروه امثال مصطفی و حاج مرتضی اسفندی و حقیربه اردستان  که بعدا در محیط دانشسرای اردستان تعدای از بچه های مذهبی امثال  اقایان اکبر نادیان و مرتضی زمانی و علی یعقوبی و محمد رضا متوسلی به فعالییتهای مصطفی در دانشسرا جذب و به جمع پیوستند که جمع منسجم و خوب و قابل اعتمادی برای پیشبرد اهداف مصطفی به نظر میرسیدند و دسته ای دیگر که در شهر باقی و با جناب اسماعیلی مشغول فعالیت بودند که در این دسته باقی مانده نیز افرادی تازه به جمع گروه سیاسی داخل پیوستند آقایانی همچون اساتید محترم اکبر طلایی و محمد رضا طلایی و حاج حسن آقا اسماعیلی همراه پدر مرحوم و شاد روانشان  و همچنین عباسعلی اباذرکه هسته و دسته داخلی گویا از امکانات بهتر و بیشتری برخوردار بوده و فعالیت میکردند .مضافا اعلام میکنم از اینکه نام عده ای خاص برده میشود این دلیلی بر این نیست که دیگرانی نبودند و فقط این عده خاص بوده اند که چه بسا افرادی در گروههایی دیگر در حال مبارزه و در صحنه های سیاسی نیز بوده ولی حقیر با آنها رابطه یا آشنایی خاصی نداشته ام و از طرفی افرادی همچون بسیاری از همین شهداء بوده اند که به محض پیروزی انقلاب متوجه امر شده و با جدیت هرچه بیشتر وارد صحنه شده و جان برکف در اختیار دفاع مقدس و انقلاب بوده اند تا حدی که در حد شهادت و جانبازی از قبلی ها پیشی و سبقت گرفته و ره صد ساله را یک شبه پیمودند

    شهید مصطفی در این مقطع از لحاظ زهد و تقوی و معلومات دینی و اطلاعات سیاسی پیشرفت بسیار عجیب و حتی باور نکردنی پیدا کرده بود بطوری که مصطفی با مصطفی قبلی دیگر قابل مقایسه نبود ، او به محض اینکه قدم به محیط دانشسرا گذاشت هر چند دوری دیگر دوستان خاصه جناب اسماعیلی او را آزار میداد ولی دوباره با آشنا شدن با یکی از بچه های دانشسرا که اهل خمینی شهر بود و او نیز سیاسی و مذهبی که متاسفانه نامش را از یاد برده ام دوباره با جمع دیگر دوستانی که از قبل نام بردم واز بچه های میمه بودند تجدید قوا کرده و خود را خیلی زود پیدا کرد به طوری که تعغیرات شخصیتی ، علمی ، سیاسی و در عین حال عرفانی اش را میتوانستم بصورت روزانه ثبت و رصد کنم بطوری که همچنانکه در قبل نیز ذکر شد مصطفی ی امروز با مصطفی ی  دیروز فرق داشت و این تفاوت برای حقیر که در نزدیک شاهد آن بودم ملموس و هویدا بود و این را برای اطلاع خوانندگان و آگاهی آنان برای قسمتهای دیگر نیز باید اعتراف کنم که در محیط دانشسرا نزدیکترین فرد به مصطفی از نظر فیزیکی و مادی حقیر و از طرفی شاید دورترین فرد هم از نظر معنوی با مصطفی حقیر بوده و از آنجایی که اهم فعالییتهای مبارزاتی و حوادث برای او در محیط دانشسرا بود ، برای نوشتن سرگذشت مبارزاتی اش قرعه بنام حقیر افتاد و الادروجود حقیر امتیاز بیشتری نسبت به دوستان دیگر نبود . در پایان قسمت سوم از خداوند متعال علو درجات را برای آن شهید و توفیق انعکاس بقیه سرگذشت آن شهید را برای خود و موفقییت هرچه بیشتر خوانندگان را در امور جاریه و ادامه راه آن شهید را برای همه دارم انشاالله . درضمن حین  انعکاس قسمت دوم سرگذشت آن شهید یکی از کاربران محترمه به همین مناسبت ابیاتی را هدیه به شهید ارسال کرده بودند که در ذیل خدمتان عرضه میدارم . مهرتان مانا و سهمتان ماندن .

    بسم الله العلیم

    ای پیک راستان خبر یار ما بگو
    احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
    ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
    با یار آشنا سخن آشنا بگو
    برهم چو می‌زد آن سر زلفین مشکبار
    با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
    هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست
    گو این سخن معاینه در چشم ما بگو
    آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند
    گو در حضور پیر من این ماجرا بگو
    گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود
    بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
    هر چند ما بدیم تو ما را بدان مگیر
    شاهانه ماجرای گناه گدا بگو
    بر این فقیر نامه ی آن محتشم بخوان
    با این گدا حکایت آن پادشا بگو
    جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند
    بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو
    جان پرور است قصه ی ارباب معرفت
    رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو
    حافظ گرت به مجلس او راه می‌دهند
    می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو

    قالیباف آجیل شب عید را از کجا می‌خرد؟

    $
    0
    0

    محمدباقر قالیباف به پرسشهای کوتاه و به قول خودش «تستی» مهر پاسخ هایی کوتاه داد. اگر می خواهید قالیباف را در قامت یک مرد خانواده تصور کنید، این گپ و گفت کوتاه نوروزانه  با شهردار تهران را بخوانید:

     میوه و آجیل شب عیدتان را از کجا می خرید؟

    انشاءالله از میادین میوه و تره بار شهرداری.

     پسته هم می خرید؟

    واقعیتش این است که هنوز تصمیم نگرفته ام.

    "

     آخرین باری که برای خانه خرید کردید چه زمانی بود؟

    من خیلی کم فرصت دارم که شخصا خرید منزل را انجام بدهم. ولی آخرین خریدم مربوط به 27 - 28 روز قبل است.

    یادتان هست که چه خریدید؟

    بله. گل برای همسرم.

     عید امسال کجا هستید؟

    انشاءالله مشهد الرضا(ع)، می دانید که ما مشهدی هستیم.

     اگر بخواهید سال 92 را در یک جمله تعریف کنید چه می گویید؟

    امیوارم انشاءالله سال امید و سربلندی برای ملت ایران باشد.

    Viewing all 216 articles
    Browse latest View live