روزنامه بهار نوشت:
فرزندمان را میفرستیم آمریکا کارگر پمپ بنزین یا گارسن میشود، بعد به جای این که به خاطر حیف و میل آن همه پول بزنیم پس کلهاش، با افتخار اعلام میکنیم آقازاده «ناسا» را اداره میکند.
در تاکسی و اتوبوس تحلیل سیاسی ارائه میدهیم، ولی وقت عمل که میشود میگوییم ما مردم از چیزی خبر نداریم. میتوانیم به طرز شگفتانگیزی غر بزنیم و انتقاد کنیم، ولی هیچ تلاشی هم برای رفع مشکلات نکنیم. مینشینیم بیرون گود و نفسکش میطلبیم ولی هنگام به میدان رفتن، تبنوبه میگیریم و باید به مرخصی استعلاجی برویم.
میرویم در پستو شعارهای آنچنانی میدهیم، ولی وقت پرداخت هزینه برای تحقق همان شعارها، ابرو بالا میاندازیم و با نگاه عاقل اندر سفیه میگوییم ای آقا! اینها همهاش بازی است بعد هم آن نگونبختی را که شهامت به خرج داده و برای همان شعارها وارد گود شده، متهم میکنیم که پی منافع خودش رفته است. پشت سرمان تابلو میزنیم «کاسب حبیب خداست» بعد برای دوزار سود بیشتر به همه اعتقاداتمان چوب تاراج میزنیم. تحصیل مال نامشروع را فعل حرام میدانیم، ولی برای مشروعیت دادن به مال حرام خودمان هزار تبصره دست و پا میکنیم.
میتوانیم مانند یک معلم اخلاق، در نکوهش ناهنجاریها و رفتارهای ناپسند که باعث تضییع حقوق دیگران میشود، داد سخن سر دهیم، ولی بعد در صف نان، خودمان را جلوی دیگران جا کنیم یا برای فرار از ترافیک با سرعت در مسیر مخالف برانیم و اسمش را هم زرنگی بگذاریم.
میتوانیم در مذمت فرد یا سازمانی ساعتها سخنرانی کنیم اما به محض آن که منفعتی از جانب همان فرد یا سازمان عایدمان شود، در ستایش و مدحش، مثنوی بسراییم.
در برخی بزنگاهها، نقشآفرینی نمیکنیم یا میکنیم؛ در هر صورت اگر نتیجه باب میلمان در بیایید، میگوییم کار انگلیسها بود. در ادوار مختلف مسئولیت همه کاستیها را گردن حکومتها میاندازیم، بیآنکه به رویمان بیاوریم حاکمان از سیارهای دیگر نیامدهاند و مردمی از جنس خودمان هستند که اگر بیراهه رفتهاند ما هم در مهیا کردن شرایط کجرویها بیتقصیر نبودهایم. خلاصه آنقدر میتوانیم بهطور همزمان خصوصیات متضاد بروز دهیم که در «خاص» بودنمان هیچ شک و شبههای باقی نماند، ما مردم نازنین و خاص ایرانزمین
کمتر مردمی در دنیا به اندازه ما ایرانیها «خاص» هستند. شاید هم اصلا ملتی مانند ما وجود نداشته باشد. مثلا میتوانیم مورد هجوم اقوام مختلف قرار بگیریم و اجازه دهیم سالیان سال با ظلم و جور بر ما حکومت کنند، بعد با افتخار بگوییم این ما بودیم که مهاجمان را در خودمان حل کردیم. میتوانیم محو هنر دیگران باشیم ولی ادعا کنیم هنر نزد ایرانیان است و بس! قادریم در اوج تکبر، لب به تحقیر دیگران بگشاییم و مثلا بگوییم این عربهای فلان و بهمان، ولی برای دو روز عشق و حال، در فرودگاه دوبی به صف شویم و به هر ذلتی تن دهیم. یا میتوانیم بگوییم این ترکهای چنین و چنان، ولی برای چرخیدن در استانبول و تاب خوردن در آنتالیا از سر و کول هم بالا رویم.
وقتی هم برمیگردیم، به جای این که کمی به قابلیت، درایت و شایستگی همین عربها و ترکها فکر کنیم، با همان تکبر همیشگی میگوییم از صدقه سر ما آدم شدهاند! میتوانیم ادعا کنیم بافرهنگترین ملت دنیاییم، ولی سطل زبالههایمان را در جوب آب خالی کنیم. بگوییم بااخلاقترین مردمانیم، ولی در چشم برهمزدنی چنان زیرآب دوست و همکارمان را بزنیم که نفهمد از کجا خورده است.فرزندمان را میفرستیم آمریکا کارگر پمپ بنزین یا گارسن میشود، بعد به جای این که به خاطر حیف و میل آن همه پول بزنیم پس کلهاش، با افتخار اعلام میکنیم آقازاده «ناسا» را اداره میکند.
در تاکسی و اتوبوس تحلیل سیاسی ارائه میدهیم، ولی وقت عمل که میشود میگوییم ما مردم از چیزی خبر نداریم. میتوانیم به طرز شگفتانگیزی غر بزنیم و انتقاد کنیم، ولی هیچ تلاشی هم برای رفع مشکلات نکنیم. مینشینیم بیرون گود و نفسکش میطلبیم ولی هنگام به میدان رفتن، تبنوبه میگیریم و باید به مرخصی استعلاجی برویم.
میرویم در پستو شعارهای آنچنانی میدهیم، ولی وقت پرداخت هزینه برای تحقق همان شعارها، ابرو بالا میاندازیم و با نگاه عاقل اندر سفیه میگوییم ای آقا! اینها همهاش بازی است بعد هم آن نگونبختی را که شهامت به خرج داده و برای همان شعارها وارد گود شده، متهم میکنیم که پی منافع خودش رفته است. پشت سرمان تابلو میزنیم «کاسب حبیب خداست» بعد برای دوزار سود بیشتر به همه اعتقاداتمان چوب تاراج میزنیم. تحصیل مال نامشروع را فعل حرام میدانیم، ولی برای مشروعیت دادن به مال حرام خودمان هزار تبصره دست و پا میکنیم.
میتوانیم مانند یک معلم اخلاق، در نکوهش ناهنجاریها و رفتارهای ناپسند که باعث تضییع حقوق دیگران میشود، داد سخن سر دهیم، ولی بعد در صف نان، خودمان را جلوی دیگران جا کنیم یا برای فرار از ترافیک با سرعت در مسیر مخالف برانیم و اسمش را هم زرنگی بگذاریم.
میتوانیم در مذمت فرد یا سازمانی ساعتها سخنرانی کنیم اما به محض آن که منفعتی از جانب همان فرد یا سازمان عایدمان شود، در ستایش و مدحش، مثنوی بسراییم.
در برخی بزنگاهها، نقشآفرینی نمیکنیم یا میکنیم؛ در هر صورت اگر نتیجه باب میلمان در بیایید، میگوییم کار انگلیسها بود. در ادوار مختلف مسئولیت همه کاستیها را گردن حکومتها میاندازیم، بیآنکه به رویمان بیاوریم حاکمان از سیارهای دیگر نیامدهاند و مردمی از جنس خودمان هستند که اگر بیراهه رفتهاند ما هم در مهیا کردن شرایط کجرویها بیتقصیر نبودهایم. خلاصه آنقدر میتوانیم بهطور همزمان خصوصیات متضاد بروز دهیم که در «خاص» بودنمان هیچ شک و شبههای باقی نماند، ما مردم نازنین و خاص ایرانزمین