کتاب فرهنگ جامع گویش میمه ای به تلاش و نویسندگی جناب آقای محمدتقی معینیان در شرف ویرایش نهایی و انتقال به مرحله چاپ است . ایشان متن اولیه را برای دریافت نظرات دوستان (با عنایت به اینکه مطالب در حال ویرایش و اصلاح است) دراخیتار بنده قراردادند تا از طریق همین وبلاگ از نظرات سازنده و انتقادی شما عزیزان در ویراش نهایی کتاب استفاده شود.
با تشکر- وطن خواه
.......................................................................
تذکر:
دراین مجموعه سعی شده تا حد امکان کلمات و واژه های منسوخ شده زبان میمه
ای نیز ریشه یابی و جمع آوری گردد به همین علت ممکن است بعضی از واژه ها و
لغات ، در حال حاضر در شهر میمه کاربردی نداشته یا تعداد گویشوران اندکی
داشته باشد، اما در میمه ای بودن آنها شکی نیست. بعضی از واژه های و لغات
هم ممکن است تکراری باشند که بر آنها نیز اشکالی وارد نیست چون در مرحله
ویرایش نهایی قبل از چاپ، توسط نرم افزار شناسایی و حذف می گردند.
- آبسه (absa) جمع شدن آب زیر دندان -
- آرون (arroun) آسیابان
- آس و پاس (asopas) فقیر و بی چیز
- آش ولاش (asolas) بی حال و ناتوان
- آلشی (alesi) عوضی ، اشتباهی
- آرحمرييه ( arhemeriya ) ور شكست شده
- آرودون ( arvedowne ) خمير را پهن كند
- آروُن ( arvon ) سفره را پهن كن ، پهن كن ، بگستران
-آلت ( alat ) زردچوبه ، اَدويه
- آلول ( alowl ) آذوقه زمستاني داراي خار كه براي مصرف دام ذخيره مي شود
- آدم دولت ( adamdovlat ) كارمند دولت ، مستخدمين دولت ، نوكر
- آرد وامُش ( ardovames ) جاروي دستي كه با آن آرداطراف دسداس را جمع مي كنند
- آتا شخال ( atas xal ) اجناس بی مصرف و بی مقدار ، اجناس و اشیای دور ریختنی و مازاد
- آهه ( ahe ) نشسته
- آهيمَه ( ahi ma ) نشسته ايم
-آستكي ( astaki ) يواشكي
- آشفده ( asofdeh ) پريشان
- آلمون ( alemon ) آرزو ، هوس
- آبا اجدادي ( aba-ajdadi ) نسل به نسل ، ميراث فاميلي
- آجغون ( ajegoun ) بر عكس ، وارو، لباس وارانه
- آپیزی (apizi) آدم بی عرضه و بی عار، انسان بی هویت و ولگرد
- آجی واجی aji vaji)) درهم و برهم ، تارو تاریک دیدن چشم
- آزاري ( azari ) جن زده
- آزوردَ ( azorda ) دلگير ، ناراحت ، غمگين، پریشان
- آزگار ( azegar ) روزگار ، سرنوشت ، پياپي، شمرده (شش ماه آزگار : شش ماه زمان و وقت )
- آسته يا يواش ( asta ) آهسته ، آرام ، نرم نرم راه رفتن ، يا نرم و آهسته سخن گفتن، بی سرو صدا، بی شتاب و کند
- آستري ( asteri ) روبالشي ، بوقچه بزرگ
- آسك ( asak ) سنگ آسياب دستی
- آسين يا هرچون ( asin ) يا ( harcoun ) وسيله اي چنگال مانند چوبي با دسته اي بلند كه خرمن غلات را با آن باد مي دهند
- آشپاله يا كشپلنه ( as-pale ) يا ( kaspelna ) چلو كش ، چلو صاف كن
- آشدی ( asdi ) دوستی و رفاقت ، ضد دشمني، آشتی
- آشنا ( asna ) خودي ، خونخواه ، رفيق ، شناس
- آشوب ( asub ) اضطراب ، دل نگراني ؛ مثال ( دلم آشوب است : بسيار اضطراب و نگراني دارم )، غوغا ، (آشوبگر: فتنه گر )
- آيشه ( aisa ) عايشه ، نامي براي زنان اراذل وتند خو ، زنان آشوبگر
- آغا ( aga ) آقا ، سيد ، بزرگ
- آوازه ( avazah ) شهرت ، شايعه، صیت ، (آوازش زیاده : شهرت زیادی دارد و مشهور است )
- آغائي ( agayi ) فرزند بزرگ سادات ، نامي براي فرزندان ذكور سادات
- آغسته ( agesta ) پر ، باري را با فشار درون گوني يا جوال جا دادن
- آغس (agos ) چوب درخت گز ، تركه گز كه با آن شانه هرچون مي سازند
- آغشته (agesta) آلوده ، مخلوط
- آغلي ( ageli ) چفت چوبي درب ، كلون چوبي
- آق ( ag ) عاق والدين ، نفرين پدر و مادر به فرزند، عاق ، نفرین
- آكبند ( akband ) اشياء استفاده نشده و در بسته
- آلو پيچي ( alu - pici ) آلو پختن
- آمخته (amoxtah ) عادت كرده ، معتاد ، خو گرفته، سازش یافته ، دست آموز و رام
- آهِن ( ahen ) آهن ، فلز آهن
- آهِني ( aheni ) منسوب به آهن
- آي يا هاي ( ay ) حرف ندا برای صدا زدن دیگران
- آويته ( avita ) آويزان
- آشخال ( asxal ) آشغال ، فضله و پهن
- آجان ( ajan ) پاسبان ( آژان )
ادامه دارد......
واژه ها و لغات میمه ای بر اساس حروف الفبا (2)