Quantcast
Channel: ميمه اي ها
Viewing all 216 articles
Browse latest View live

انواع موفقيت در سنين مختلف!

$
0
0

در 4 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... کثيف نکردن شلوار 

در 6 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... پيدا کردن راه خانه (از مدرسه)

در 12 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... داشتنِ دوست (يافتن)

در 18 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... گرفتن گواهى نامه رانندگى

در 20 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... برقرارى رابطه

در 35 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... پول داشتن

در 45 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... پول داشتن

در 55 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... پول داشتن

در 60 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... برقرارى رابطه

در 65 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... تمديد گواهى نامه رانندگى

در 70 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... داشتنِ دوست (تنهايي)

در 75 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... پيدا کردن راه خانه (از هر کجا)

در 80 سالگى ... موفقيت عبارت است از ... کثيف نکردن شلوار


Article 1

$
0
0


در آن شب قدری که قدرش را نمی دید

دست شقاوت تیغه ای از کینه ها داشت

در سجده افتاد آفتاب و ذکر می گفت 

در زیر لب«فزت برب الکعبه»را داشت 

شهادت امیرالمومنان، حضرت علی (ع) تسلیت باد

تهران قدیم

$
0
0

الیه -۱۹۵۷ -۱۳۳۶شمسی

محمودیه - اطراف صداو سیمای کنونی -۱۳۳۶

خیابان ولی عصر۱۳۳۵شمسی

میدان ونک -تقرییا۱۲۸۰ هجری شمسی

شمیران

 

مردم ایران زامبی شده‌اند!

$
0
0
فرورتیش رضوانیه (روزنامه نگار و طنز نویس)
بیشتر مردم ایران، آرزویی ندارند. آنها می‌خواهند هر مشکلی را با پول حل کنند و هر چیزی را با سرمایه‌گذاری مستقیم مالی به دست بیاورند. آنها حتی اگر سلامتی یکی از اعضای خانواده‌شان را می‌خواهند، با خدا و بزرگان معامله مالی می‌کنند: «اگر شفا پیدا کند، 500 تومن می‌گذارم کنار…». تعریف خیلی از آنها از «نذر کردن»، ارائه پیشنهاد مالی به آسمان است. کسی نذر نمی‌کند که اگر مشکلش حل شد، بعد از آن تا جایی که می‌تواند دروغ‌گویی یا غیبت کردن را کنار بگذارد.آنها برای ادای نذر خود گوسفند می‌کشند و گوشت آن را میان چند خانواده پولدارتر از خودشان تقسیم می‌کنند و کله‌پاچه‌اش را هم صبح نخستین روز تعطیل با خوشحالی و سنگک تازه میل می‌کنند.
اگر می‌خواهند بقیه دوست‌شان داشته باشند، خودشان را پولدار جلوه می‌دهند و اتومبیل‌های مدل بالا سوار می‌شوند تا دیگران عاشق‌شان شوند. آنها می‌دانند اگر دوست و فامیل احساس کنند که وضع‌شان مناسب نیست، طردشان می‌کنند؛ پس وانمود می‌کنند که دغدغه مالی ندارند. وقتی توی میهمانی می‌نشینند، درباره قیمت جدید خودروها می‌پرسند و می‌گویند که قصد دارند یکی بخرند، اما این در حالی است که هرگز پولی برای این کار ندارند. آنها چنان در پی چشم‌وهم‌چشمی هستند که یک کارگر ساده کارخانه خانه پدری خود را می‌فروشد و به اجاره‌نشینی روی می‌آورد تا همسرش بتواند به فامیل خود بگوید که سانتافه سوار می‌شوند.
بیشتر مردم ایران تاجران خانگی هستند. آنها طلای اندوخته دارند، دلار و یورو خریده‌اند یا در پی افزایش سود حساب بانکی خود هستند، پس هر روز در سه نوبت صبح، ظهر و عصر، قیمت ارز و سکه را پیگیری می‌کنند و با شنیدن آن سوت می‌کشند و نچ‌نچ می‌کنند، چون نگران سرمایه خود هستند.
مردم ایران آرامش ندارند. آنها به این اعتقاد ندارند که هر کسی باید هماهنگ با درآمد خود زندگی کند. آنها ابتدا یخچال سایدبای ساید را نمادی از ثروت می‌دانستند و سپس به تلویزیون‌های تخت روی آوردند.
بسیاری از مردم ایران ماهانه قسط خانه و اتومبیل و وسایل الکترونیکی را می‌پردازند که به آن نیازی ندارند. آنها پارکینگ ندارند، اما اتومبیل گران‌قیمت می‌خرند و نیمه‌شب با شنیدن صدای آژیر دزدگیر از خواب می‌پرند و با عجله خودشان را به پشت پنجره می‌رسانند و پایین را نگاه می‌کنند.
مردم ایران، ثروتمندترین ملت جهان هستند، اما همیشه ناله می‌کنند که پول ندارند. آن‌ها خودروهای مدرن را به دو برابر قیمت آن در جهان می‌خرند و جدیدترین گوشی‌های موبایل و تبلت‌ها را به دست می‌گیرند. در عسلویه، گوشی‌های کارگران از موبایل مهندسان جدیدتر و گران‌تر است.
مردم ایران مانند زامبی‌ها زندگی می‌کنند. زامبی، انسانی است که هدف و آرزو ندارد و فقط صبح را به شب می‌رساند و شب خود را به صبح روز بعد پیوند می‌زند. زامبی، معنای عشق و دوست داشتن را نمی‌فهمد. همان زامبی‌ها پشت میز می‌نشینند تا برای دیگران تصمیم بگیرند.
چیزی که مردم ایران آن را «زندگی» معنی کرده‌اند، زندگی نیست. آنها یکدیگر را دوست ندارد. بیشتر آنها زامبی هستند. زامبی‌ها، پول‌پرست‌هایی هستند که روی هر چیزی قیمت می‌گذارند و زندگی را فقط از زیر گلو تا سر زانوهایشان می‌بینند.
فقط زامبی‌ها هستند که در استادیوم و پارک به تماشای اعدام می‌نشینند. زامبی‌ها هستند که وقتی پشت فرمان اتومبیل می‌نشینند وحشی می‌شوند و با خوی حیوانی خود رانندگی می‌کنند. تنها زامبی‌ها هستند که کارخانه تاسیس می‌کنند و آب کاه را داخل شیشه می‌ریزند و به جای آبلیمو روانه بازار می‌کنند. زامبی‌ها هستند که پراید را تولید می‌کنند و می‌خرند و سوار می‌شوند و خودشان و دیگران را می‌کشند. زامبی‌ها، کودکان را نمی‌بینند و نمی‌خواهند به این اهمیت بدهند که فکر و شعور و استعداد فرزندان‌شان چطور رشد خواهد کرد.
بعد از 14 سال خبرنگاری، از کشتن بزرگسالان زامبی خسته شده‌ام. می‌خواهم تلاش کنم تا کودکان امروز، زامبی‌های آینده نباشند. به همین دلیل از 23 بهمن‌ماه شغلم را تغییر می‌دهم تا بتوانم با تمام توان و انرژی که دارم، برای بچه‌ها وقت بگذارم. تمام تجربیاتی که در این سال‌ها کسب کردم را در این راه به کار می‌گیرم تا کودکان زامبی نشوند.
می‌دانم که زامبی‌ها مقابل من ایستادگی خواهند کرد، اما شات‌گان برای همین مواقع ساخته شده است.

آنچه مردم از دولتمردان انتظار دارند: افق میمه - آقاي محمد رضا قربان

$
0
0

بسمه تعالی

قربان یک

سایت تابناک در یک اقدامی دور از انتظار و کم سابقه و علیرغم خط مشی سیاسی اش طی نوشته ای از داشتن منزلی حدود یکصد متری در چهار طبقه نارمک تهران که متعلق به خود و دیگر اعضای خانواده  احمدی نژاد  هست حمایت و منتقدین را به انصاف دعوت کرده و در ضمن به انها یاد اوری کرده که بدور از تعصبات سیاسی مقداری هم به دور و بر خود نگاه کرده و به ویلاها و منازل شاهانه و همچنین مراکز اموزشی غیر انتفاعی ی که در زمان صدارت هم حزبی های خود دست و پا کرده اند و از نظر قیمتی قابل قیاس با منزل احمدی نژاد نیست نیز نیم نگاهی داشته باشند !!

از طرفی در یکی از سایتهای دیگر به اعتراف حیرت انگیز بهمنی رئیس کل بانک مرکزی اشاره کرده و نوشته که نامبرده در اخرین روز مسئولیتش از اسرار دعوای عدم تخلیه کشتی هایی که در خلیج فارس به خاطر مواردی از تخلیه انها جلوگیری شده است پرده برداشته و کفته است که اصل موضوع این نیست که کشتی هایی که در صف تخلیه هستند بار دارویی دارند ، بلکه قضیه اینست که دم کلفتانی هستند که میخواهند کالاهای لوکس و همچنین خودروهای خارجی را بجای کالای اساسی و دارو با نرخ ارز دولتیرا تخلیه و با نرخ دلاری بالای سه هزارتومان فروخته و سود هنگفتی را به جیب بزنند !!

منظور از این نوشته صحه بر حمایتی که تابناک از احمدی نژاد کرده نیست چون به هر حال ایشان با نقات قوت و توام با ضعفی که داشت دیگر رفت ولی مملکت سرجای خود بوده و به خواست خداوند و یاری حضرت ولی عصر (عج) خواهد ماند که لازمه این یاری و عنایت همانطور که خداوند  وعده داده  با  حرکت معقول و عدم بی تفاوتی ملت در سرنوشتشان خواهد ماند .  . . ولی این سوال  برای ملت بی جواب مانده  که  تا کی دولتمردان و سکانداران این خطه  باید با زالو صفتان و مفت خواران و رانت خواران که بر اساس خوی فرصت طلبیشان در هرلباسی و شکلی نیز ظاهر شده و گاهی به خاطر رد گم کردن به قول نویسنده تابناک از ولایتمداران ولایتمدارتر واز انقلابیون انقلابی تر نیز خود را جا زده و در هر جایی که نون  و  اب بیشتری هست انها حاضر شده و خون مردم مظلوم را میمکند با تساهل و تسامح برخوردشده و علیرغم تاکیدات مکرر رهبر عظیم الشان با قاطعییت برخورد و چاره جویی در جهت خشکاندن ریشه انها نمیشود؟ .

سی سال از این انقلاب میگذرد مردم نجیب و مومن هم  تبعات هرنوع توطئه از تحریم گرفته تا حمله نظامی دشمن  را با جان و دل پذیرفته و در مقابل آنها ایستادگی و خم به ابرو نیاورده و ایثار گرانه از دستاوردهای این انقلاب حماایت و حفاظت میکنند !!

و این نباید باعث گردد که متولیان در جهت از بین بردن و مقابله با زالو صفتان کوتاه امده و آنها را بخاطر بعضی از مصالحی که مصلحتش را مردم نمی دانند با تسامح و تساهل برخورد شود ودر این عرصه مردم چشمشان به دستان و ترازوی عدالتی است که بیشتر در اختیار  قوه قضائیه میباشد. ۱ مردم در حیرتند که چگونه است که  کشوری پس از سی و اندی سال سرنگونی حکومت طاغوتش  و با داشتن جمعییتی اندک و قابل کنترل در مقابسه با کشورهایی همچون چین و هند و غیره و با داشتن ایدئولوژی اسلامی و بهرمندی از آن  هنوز متولیان و متصدیانی که همه هم دم از اجرای عدل و عدالت میزنند نتوانسته اند دستان چسبناک عده ای را از سر بیت المال مسلمین قطع کرده و یکبار برای همیشه مردم را از شر مفتخوارانی که باعث شکاف و فاصله طبقاتی عجیبی شده اند راحت کنند ؟!!

در این عرصه چنانچه قرار باشد در جهت آسیب شناسی ی عدم موفقییت متولیان  در این رابطه سخنی گفته شود تا راه برای مبارزه آسانتر شود باید روی سخنمان به بعضی از خودیهای نظام باشد که متاسفانه علیرغم ادعایشان مبنی بر حمایت از ولایت و

رهبری و انقلابی بودن متاسفانه گرفتار دنیا طلبی شده و از زی طلبگی که مختص فقط روحانیون نبوده و شامل حال هر مسلمان مومنی هست بدور مانده و از یاد برده اند که این نظام و مملکت خونبهای هزاران شهید و مجروح و جانباز و آزاده است

آنچه مردم را رنج میدهد دقیقا همین نکته است که بعضا میبینند بعضی از مسئولین در رده های بالا رعایت نکرده و در برابر چشم این مردم ، این ولی نعمتان انقلاب ، این خانواده های شهدا ء ،این ازادگان  و رزمندگان هشتسال دفاع مقدس ، و این کوخ نشینانی که بقول امام راحل صاحبان اصلی این انقلابند !

متاسفانه و متاسفانه روز بروز به اشرافیت و زندگی شاهانه و تجملی خود اضافه کرده و حتی ذره ای هم در برابر دیدگان حسرت آلود مردم شرمی ندارند !! و این طبیعی هست که مردم سوال کنند که اینها از کجا آورده اند ؟!! و وقتی هم این خوی اشرافی گری در میان مسولان اپیدمی شود طبیعی هست که کار برای مبارزه قوا خاصه قوه قضائیه سخت تر میشود ؟

و اینجاست که تنها راه حلی که میماند این باشد که که ما دارای دولتی باشیم که در حین پاکدستی پستها و مسئولیتها را به افرادی بسپارد که خود الگودر زندگی ساده باشند . انشا الله

Article 0

روز خبرنگار

$
0
0

17 مرداد ماه روز خبرنگار نامگذاري شده است. هفدهم مرداد ماه سال 1377 محمود صارمي ، خبرنگار خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران (ایرنا) به همراه هشت نفر از اعضاي كنسولگري ايران به دست طالبان در مزار شريف افغانستان به شهادت رسيدند. 

 به همين مناسبت ،شوراي فرهنگ عمومي هفدهم مرداد ماه هر سال را به عنوان روز خبرنگار نامگذاري كرد.

این روز را به همه خبرنگاران، دوستان همکار در واحد مرکزي خبر  و خبرنگاران نشریات الکترونیکی منطقه میمه که به نوعی خبرنگار هستند، تبریک می گویم.

اين هم عکس يادگاري من و جناب آقاي کامران نجف زاده ،دوست عزيزم  درتحریریه است ؛ روزي که کامران از ليبي برگشت.

 دوستي من و کامران از زماني شروع شدکه به فرانسه رفت.

دوستی با.....

$
0
0
دوستي با بعضي آدم‌ها مثل نوشيدن چاي کيسه‌اي است. هول هولکي و دم دستي بايد چشيد. اين دوستي‌ها براي رفع تکليف خوبند، اما خستگي‌ات را رفع نمي‌کنند. اين چاي خوردن‌ها، دل آدم را باز نمي‌کند، خاطره نمي‌شود، فقط از سر اجبار مي‌خوريشان که چاي خورده باشي، به بعدش هم فکر نمي‌کني.
دوستي با بعضي آدم‌ها مثل خوردن چاي خارجي است. پر است از رنگ و بو. اين دوستي‌ها و اين دوست‌ها جان مي‌دهند براي مهمان بازي، براي جوک‌هاي خنده‌دار تعريف کردن، براي فرستادن پيامک‌هاي صد تا يک غاز. براي خاطره‌هاي دم دستي و زود گذر. اولش هم حس خوبي به تو مي‌دهند. اين چاي زود دم خارجي را مي‌ريزي در فنجاني بزرگ. مي‌نشيني با شکلات فندقي مي‌خوري و فکر مي‌کني خوش به حال ترين آدم روي زميني. فقط نمي‌داني چرا باقي چاي مانده در فنجان، بعد از يکي دو ساعت مي‌شود رنگ قير، يک مايع سياه و بد بو که چنان به ديواره فنجان رنگ مي‌دهد، که انگار در آن مرکب چين ريخته بودي نه چاي.
دوستي با بعضي آدم‌ها مثل نوشيدن چاي سر گل لاهيجان است.
بايد نرم دم بکشد.
بايد انتظارش را بکشي.
بايد براي عطر و رنگش منتظر بماني.
بايد صبر کني تا آماده شود.
آرام باشي و مقدماتش را فراهم کني.
بايد آن را بريزي در يک استکان کوچک کمر باريک و خوب نگاهش کني.
عطر ملايمش را احساس کني و آهسته و جرعه جرعه بنوشي‌اش و از بودنش لذت ببري و با حضورش زندگي کني.

15 دستورالعمل براي سبک زندگي

$
0
0
استاد بزرگ اخلاق آقاي ميرزا اسماعيل دولابي پيش از وفات براي زندگي مومنانه 15 دستورالعمل را ذکر مي‌کند که به ترتيب در ذيل آورده شده است:

1. هر وقت در زندگي‌ات گيري پيش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتي که راهم را بستي؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ي يار است.

2.زيارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زيارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدي برسان. اگر اين کار را بکني، دائمي مي شود؛ دائم در زيارت و نماز و ذکر و عبادت خواهي بود.

3.اگر غلام خانه‌زادي پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزي غصه دار شود و بگويد فردا من چه بخورم؟ اين توهين به صاحبش است و با اين غصه خوردن صاحبش را اذيت مي کند. بعد از عمري روزي خدا را خوردن، جا ندارد براي روزي فردايمان غصه دار و نگران باشيم.

4. گذشته که گذشت و نيست، آينده هم که نيامده و نيست. غصه ها مال گذشته و آينده است. حالا که گذشته و آينده نيست، پس چه غصه اي؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5.موت را که بپذيري، همه ي غم و غصه ها مي رود و بي اثر مي شود. وقتي با حضرت عزرائيل رفيق شوي، غصه هايت کم مي شود. آمادگي موت خوب است، نه زود مردن. بعد از اين آمادگي، عمر دنيا بسيار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنيا را در نظر کوچک مي کند و آخرت را بزرگ. حضرت امير عليه السلام فرمود:يک ساعت دنيا را به همه ي آخرت نمي دهم. آمادگي بايد داشت، نه عجله براي مردن.

6.اگر دقّت کنيد، فشار قبر و امثال آن در همين دنياقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و ديگران را در فشار مي گذارد.

7.تربت، دفع بلا مي‌کند و همه ي تب ها و طوفان ها و زلزله ها با يک سر سوزن از آن آرام مي شود. مؤمن سرانجام تربت مي‌شود. اگر يک مؤمن در شهري بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور مي‌کند.

8.هر وقت غصه دار شديد، براي خودتان و براي همه مؤمنين و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهايي که بعدا خواهند آمد، استغفار کنيد. غصه‌دار که مي‌شويد، گويا بدنتان چين مي‌خورد و استغفار که مي‌کنيد، اين چين ها باز مي شود.

9. تا مي گويم شما آدم خوبي هستيد، شما مي گوييد خوبي از خودتان است و خودتان خوبيد. خدا هم همين طور است. تا به خدا مي گوييد خدايا تو غفّاري، تو ستّاري، تو رحماني و…خدا مي فرمايد خودت غفّاري، خودت ستّاري، خودت رحماني و… . کار محبت همين است.

10.با تکرار کردن کارهاي خوب، عادت حاصل مي شود. بعد عادت به عبادت منجر مي شود. عبادت هم معرفت ايجاد مي کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود مي آيد و نهايتا به ولايت منجر مي شود.

11.خدا عبادت وعده ي بعد را نخواسته است؛ ولي ما روزي سال هاي بعد را هم مي خواهيم، در حالي که معلوم نيست تا يک وعده ي بعد زنده باشيم.

12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت مي گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبي بگو. حتّي به دروغ از خدا تعريف کن و اين کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ي خدا خوب خدايي است و آن وقت هم که به خيال خودت به دروغ از خدا تعريف مي کردي، في الواقع راست مي گفتي و خدا خوب خدايي بود.

13.ازهر چيز تعريف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشاني و آنرا به خودت يا به ديگران نسبت بدهي که ظلمي بزرگ تر از اين نيست. اگر اين نکته را رعايت کني، از وادي امن سر در مي آوري. هر وقت خواستي از کسي يا چيزي تعريف کني، از ربت تعريف کن. بيا و از اين تاريخ تصميم بگير حرفي نزني مگر از او. هر زيبايي و خوبي که ديدي رب و پروردگارت را ياد کن، همانطور که اميرالمؤمنين عليه السلام در دعاي دهه‌ي اول ذيحجه مي فرمايد: به عدد همه چيزهاي عالم لا اله الا الله

14.دل هاي مؤمنين که به هم وصل مي‌شود، آب کُر است. وقتي به علــي عليه السّلام متّصل شد، به دريا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قليل است و در تماس با نجاست نجس مي شود ، ولي آب کُر نه تنها نجس نمي شود ، بلکه متنجس را هم پاک مي کند."

15.هر چه غير خداست را از دل بيرون کن. در "الا"، تشديد را محکم ادا کن، تا اگر چيزي باقي مانده، از ريشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ي دلت را تصرف کند.

گذر عمر..

آياتي براي آرامش خيال

$
0
0

وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يجْعَل لَّهُ مخْرَجاً* وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْث لا يحْتَسِب وَ مَن يَتَوَکلْ عَلى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلِّ شىْء قَدْراً؛ (طلاق/ 2 و 3).

هر که از خدا پروا کند، براي او راه خروجي (از گناه و مشکلات) پديد مي آورد و او را از جائي که گمان نمي برد روزي مي دهد و هر کس بر خدا توکل کند او براي وي کافي است. همانا خدا (به ثمر) رساننده ي امر خويش است. بي ترديد خدا براي هر چيزي اندازه اي نهاده است»

ناگفته‌های راننده نخست‌وزیری

$
0
0
روزهای بازنشستگی را در وزوان شهرستانی حوالی اصفهان سپری می‌کند. کشاورزی در زادگاه پدری اصلی‌ترین کار او پس از سال‌ها رانندگی برای شخصیت‌های مهم مذهبی و سیاسی ایران است. ماشاالله جوشقانی، راننده نخست وزیران ایران از زمان هویدا تا میرحسین موسوی و همچنین حضور در دولت‌های هاشمی، خاتمی و احمدی‌نژاد صندوقچه‌ای است از ناگفته‌های تاریخ ایران.

متن کامل گفت‌وگوی نامه‌نیوز با جوشقانی در پی می‌آید:

شما از دوره هویدا در نخست وزیری بودید. می‌شود کمی از وی بگویید؟

بنده راننده آقای هویدا نبودم. او خودش رانندگی می‌کرد. به طور مثال وقتی می‌خواست به کاخ شاه برود، سوار پیکان خود می‌شد و یک محافظ در عقب و جلوی ماشین وی حرکت می‌کردند. اگر تشریفاتی بود و مراسمی در نخست‌وزیری برگزار می‌شد ما آقای هویدا را می‌دیدیم.

هویدا چه ماشین‌هایی داشت؟

یک پیکان داشت که در داخل شهر با آن تردد می‌کرد و یک بنز هم داشت مخصوص سفرهای خارج شهرش.

بعد از انقلاب در نخست وزیری ماندید و با مهندس بازرگان کار کردید. از اخلاقیات مهندس بازرگان بگویید.

خب آقای بازرگان انسان باخدا و منصفی بود. به طور مثال محافظان ایشان که از دوران هویدا مانده بودند برای ما تعریف می‌کردند که بازرگان هفته‌ای دوبار به کوه می‌رفت و در جریان این کوه رفتن با خود کله‌پاچه می‌آورد و با هم می‌خوردیم. محافظان می‌گفتند که ما چند ماه با آقای بازرگان بودیم، ایشان این‌گونه با ما رفتار می‌کردند ولی در طول 13 سالی که با هویدا بودیم یک بار چنین رفتاری با ما نشد.

آقای بازرگان از اختلافشان با مخالفانشان به شما چیزی نمی‌گفتند؟

راننده‌های آقای بازرگان، آقایان اشرفی و بهنام بودند. یک روزی در جریان جلسه استیضاح یکی از وزرای دولت بازرگان، بنده راننده ماشین ایشان بودم که آقای شفیق که هم همیشه همراه ایشان بودند در ماشین حضور داشتند. مهندس بازرگان رو به آقای شفیق گفت: ما این فرزندان را آوردیم و امروز فرزندان، ما را قبول ندارند. منظور مهندس بازرگان نمایندگان مجلس بودند.

ایشان به آقای شفیق گفت: اگر برای شما استیک بیاورند با گوشت راسته یا با استخوان، شما کدام یک را انتخاب می‌کنید؟ شفیق گفت من گوشت با راسته را برمی‌دارم. بعد از آن مهندس بازرگان گفت: همیشه استخوان برای من می‌ماند. اشاره ایشان به سختگیری‌های نمایندگان مجلس بود.

آقای بازرگان استعفا دادند، انتخابات برگزار شد و بنی‌صدر رئیس جمهور شد و شهید رجایی نیز از طرف مجلس به عنوان نخست‌وزیر معرفی شد. رابطه شما با آقای رجایی چگونه بود؟

آقای رجایی وقتی به عنوان نخست‌وزیر معرفی شد مورد تایید رئیس‌جمهور نبود. با حکم امام (ره) هیئت سه نفره‌ای با حضور حاج احمد آقا، یزدی و آقای اشراقی تشکیل شد که در نهایت رای به نخست‌وزیری شهید رجایی دادند. بعد از این انتصاب، شهید رجایی کابینه خود را معرفی کرد. شما مطمئن باشید کابینه‌ای شبیه کابینه شهید رجایی دیگر نخواهد آمد. هر چند که خود شهید رجایی می‌گفت که پنج شش نفر از کابینه تحمیلی هستند.

به خود شما گفتند؟

در یک جمعی که بنده نیز حضور داشتم این مسئله را مطرح کردند.

نگفتند این افراد چه کسانی بودند یا از سوی چه کسی تحمیل شده بودند؟

نه، هیچوقت اسم نبرد. ایشان هیچگاه پشت سر کسی سخن نمی‌گفتند یا غیبت نمی‌کردند.

در کدام جمع مسئله وزرای تحمیلی مطرح شد؟

جمعه‌ها از سپاه برای ما غذا می‌آوردند. ایشان یک اخلاق خاصی داشتند که غذا را در جمع کارمندان و اعضای دولت می‌خوردند و هیچگاه به تنهایی غذا نمی‌خوردند. من این اخلاق ایشان را در هیچکس ندیدم. در همان مکان بود که این مسئله مطرح شد.

بعد از دریافت حکم نخست‌وزیری، تغییری در رفتارشان حاصل نشد؟

اصلا. وقتی ایشان حکم نخست‌وزیری را دریافت کردند، از جماران بیرون آمدند. بنده ماشین را در کنار درختی که روبروی بیت امام (ره) بود، پارک کردم و شهید رجایی به آن درخت تکیه داد و خدا را به بزرگی‌اش قسم داد که مقام را بر من مسلط نکن. ایشان چنین اخلاقی داشتند. همان روز در راه دفتر نخست‌وزیری، از مسیر توحید آمدیم. آن روز سروان گلچین نامی که مسئول هماهنگی با راهنمایی و رانندگی بود، به آنان اعلام نکرده بود که ما در مسیر هستیم و در نتیجه در چهارراه جمهوری در ترافیک شدید گیر کردیم. رو به شهید رجایی گفتم: شما دیگر نخست‌وزیر شده‌اید و بهتر است کمی اختیارات ما را بیشتر کنید که شاهد چنین مشکلاتی نباشیم. ایشان با لحنی خاص بنده را خطاب قرار دادند که: «جوشقانی، مثل اینکه تو داری از خدا فاصله می‌گیری! و هرکس از خدا فاصله بگیرد به شیطان نزدیک می‌شود.» بنده هم برای اینکه در پاسخ، چیزی گفته باشم، عرض کردم شما می‌دانید که کندی را هم در یک چهارراه ترور کردند. ایشان خندیدند و گفتند: ما به خاطر خدا کار می‌کنیم، نه به خاطر چیز دیگری! شهادت آرزوی نخست‌وزیر رجایی بود.

از جلسات ایشان بگویید؛ با چه کسی بیشتر جلسه داشتند و به کجا بیشتر می‌رفتند؟

تمام جلسات ایشان یا در مجلس بود یا در نهاد ریاست‌جمهوری که با آقایان خامنه‌ای، هاشمی، موسوی اردبیلی، بهزاد نبوی و حاج احمدآقا برگزار می‌شد. البته بعضی‌ شب‌ها این جلسات در کاخ دادگستری بود که قبل از شهادت شهید بهشتی ایشان میزبان این جلسات در کاخ دادگستری بودند. شهید بهشتی انصافا آدم عالم و بافکری بود. این آقایان از ساعت 4 تا دوازده شب جلسه برگزار می‌کردند، بدون تشریفاتی که امروز وجود دارد؛ یا یک چای و میوه. آن زمان آقای هاشمی هم معاون اجرایی ایشان بود.

کدام هاشمی؟

محمد هاشمی. آدم درستی بود. اولین وزیر مشاوری که معرفی شد آقای محمد هاشمی بود.

در راه منزل تا محل کار، شهید رجایی به شما چیزی نمی‌گفتند؟

خیر، ایشان در طول هفته تنها دوبار برای تعویض لباس به خانه می‌رفتند.

واقعا؟

بله. بنده 8 ماه به صورت اختصاصی راننده ایشان بودم. خانواده ایشان در منزل بودند و ما بعد از دیدار ایشان با خانواده به دنبال شهید رجایی می‌رفتیم و در آن کوچه تنگ، ماشین را به گونه‌ای قرار می‌دادیم که ایشان بتوانند در را باز کنند سوار ماشین شوند.

شهید رجایی چه ماشینی سوار می‌شدند؟

بلیزری که امام(ره) با آن از فرودگاه تا بهشت زهرا آمدند را به شهید رجایی تحویل داده بودند. رجایی گفته بود که بنز سوار نمی‌شود.

کارهای خانه ایشان را چه کسی انجام می‌داد؟ شده بود شما خریدهای خانه ایشان را انجام دهید؟

اصلا. ایشان کار خانه‌ای نداشتند. همسرشان هم از نظر اخلاق شبیه خودشان بود. بعد از اینکه شهید رجایی رئیس‌جمهور شد، به علت حجم کار از همسرشان خواستند که نهاد ریاست جمهوری بیایند که ایشان قبول نکرده بود. همسرشان گفته بودند: ما انقلاب نکرده‌ایم در کاخ زندگی کنیم و زندگی ما نیز باید شبیه زندگی مردم عادی باشد. ایشان تمام کارهای خانه را خودشان انجام می‌دادند.

در ماشین در مورد فرد خاصی صحبت نمی‌کرد؟ مثلا از دست کسی عصبانی باشد یا از کسی تعریف کند.

در ماشین حرف خاصی نمی‌زد. مثلا هیچگاه از اختلافشان با بنی‌صدر سخن نمی‌گفتند. من همیشه کیف آقای رجایی را می‌بردم. یک روز وقتی کیف را به ایشان تحویل دادم، یک نامه‌ای به من دادند و گفتند این را برسان به دفتر رئیس‌جمهور.

از محتویات نامه خبر داشتید؟

وقتی که از دفتر رئیس‌جمهور برگشتم، در مورد این نامه بدون پاکت سوال کردم. این نامه در اوج اتفاقات اسفندماه نوشته شده بود که طرفداران بنی‌صدر به خیایان می‌آمدند و تظاهرات می‌کردند. شهید رجایی گفت من به رئیس‌جمهور نوشتم که «برادر بنی‌صدر، شما که رئیس‌جمهور هستید باید تحملتان بیشتر باشد.»

ایشان در طول مسیر توصیه خاصی به شما نمی‌کردند؟

توصیه آقای رجایی این بود که فقط به خدا فکر کنید. روزی آقای عسگری راد (رئیس دفتر و مشاور شهید رجایی) به ایشان گفتند که برادر خود را مشاور کنید ولی ایشان گفتند که همه ایران برادران من هستند. چنین اخلاقی داشتند که مردم شیفه ایشان شده بودند و تا امروز فراموش نشده است.

هنگام شهادت شهید رجایی هم با ایشان بودید؟

بله، خودم ایشان را به دفتر نخست‌وزیری رساندم و فاصله کمی تا محل انفجار داشتیم. قرار نبود که نخست‌وزیر و رئیس‌جمهور در این جلسه شرکت کنند ولی این دو بزرگوار برای جلوگیری از طولانی شدن کارهای اداری و سازمانی در این جلسات شرکت می‌کردند تا کار مردم و کارهای دولت سرعت بخشیده شود.

خاطره‌ قابل ذکر دیگری از ایشان ندارید؟

یکی از خاطراتی که همیشه با بنده همراه است که درس بزرگی نیز برایم دارد، بر می‌گردد به دیدار ایشان با سفیر ژاپن. ایشان صبح با سفیر ژاپن ملاقات داشت و به بنده گفته بود که راس ساعت یک ربع به شش دم در خانه‌شان باشم. بنده به دفتر رفتم و بعد از خواندن نماز دیدم که تا ساعت 6 صبح خیلی مانده است. به همین علت به کتابخانه نهاد رفتم و مشغول خواندن کتاب «قطره خون» دکتر شریعتی شدم که خوابم برد. آقای عسگری مرا بیدار کردند و گفتند تو اینجا چه می‌کنی؟ مگر قرار نبود به دنبال رئیس‌جمهور بروی؟ هفت هشت دقیقه طول کشید که به در منزل شهید رجایی رسیدم که گفتند: ایشان با موتور یکی از پاسدارها رفته است. در مخبرالدوله به او رسیدم و ایشان از موتور پیاده و سوار ماشین شدند.

چیزی به شما نگفتند؟ مثلا چرا دیر آمدید یا با شما دعوا کنند؟

وقتی ایشان سوار ماشین شدند، می‌خواستم از خط ویژه بروم که شیهد رجایی گفت از مسیر عادی و همیشگی خود بروید. در طول مسیر هم سخنی نگفتند و مشغول کارهای خود شدند. وقتی به نهاد برگشتیم، کلید ماشین را به آقای عسگری تحویل دادم و به ایشان گفتم که بنده دیگر روی دیدن آقای رجایی را ندارم. در همین لحظه شهید رجایی از اتاق بیرون آمد و گفتند: چه می‌گویی جوشقانی؟ عرض کردم که من دیگر روی کار کردن با شما را ندارم. گفتند تو می‌توانی 4 مرتبه مرا جا بگذاری ولی در مرتبه 5 ما تو را نمی‌خواهیم.

یعنی حتی یک داد هم سر شما نزدند که چرا دیر آمدی؟

باور کنید که نه. اگر این اتفاق برای برادر من هم می‌افتاد، حتما او با من دعوا می‌کرد که این چه وقت آمدن است ولی شهید رجایی حتی اخم هم نکردند. به نظر بنده قرار بود این عزیزان شهید شوند و اگر شهید نمی‌شدند زحماتشان از بین رفته بود.

بعد از آقای رجایی، آیت‌الله مهدوی‌کنی عهده‌دار نخست وزیری بودند. با ایشان هم کار کردید؟

بله، در بیست و هفت هشت روزی که نخست‌وزیر بودند با ایشان بودم.

آقای مهدوی چگونه بودند؟

دوران نخست‌وزیری‌شان کوتاه بود و همیشه در ماشین با تسبیح صلوات می‌فرستادند. آیت‌الله مهدوی کنی در خیابان سرباز زندگی می‌کردند و از خانه تا دفتر کار را فقط صلوات می‌فرستادند.

بعد از ایشان، آیت‌الله خامنه‌ای به ریاست جمهوری رسیدند و دولت جدید تشکیل شد. با آقای خامنه‌ای هم کار کرده بودید؟

با رهبر انقلاب در زمان مجلس خبرگان کار کرده بودم و گاهی راننده ایشان بودم.

رفتار ایشان با شما چگونه بود؟

همه افرادی که با آنها کار می‌کردم در ماشین رفتار بسیار خوبی داشتند. در مجموع روحانیونی که مسئولیت داشتند رفتار بسیار خوبی با مردم و محافظ‌ها داشتند. در راه اگر با مردم برخورد می‌کردند، می‌گفتند که ماشین را نگه داریم تا با مردم دیدار کنند و مشکلاتشان را بشنوند. وزرا هم همین‌گونه بودند، مثل همین آقای محمد هاشمی. در آن زمان خودشان رانندگی می‌کردند و در بین مردم حضور داشتند.

بعد از آقای مهدوی، قاعدتا راننده آقای موسوی شدید.

بله، بعد از شهید رجایی، بنده عهده‌دار رانندگی مهندس موسوی شدم.

ایشان چگونه بودند؟

آقای موسوی هم از نظر ایمان و خدا‌ترسی بسیار بالا بودند. حالا چرا این اتفاقات افتاد دیگر خدا عالم است. ایشان 10 ساعت در روز کار می‌کرد و باقی ساعات را در جلسات یا بازدیدها سپری می‌کرد.

با خانواده آقای مهندس موسوی نیز برخورد داشتید؟

بله، هم با خانم رهنورد هم با دخترانشان.

خانه مهندس موسوی در نهاد ریاست جمهوری بود؟

خانه ایشان در کاخ ریاست جمهوری بود.

خانم رهنورد با ماشین خودشان رفت و آمد می‌کردند؟

خیر، از نیروهای سپاه رانندگی ایشان را به عهده داشتند و اگر آنان نبودند بنده این وظیفه را به عهده می‌گرفتم. ایشان در دانشگاه تهران تدریس می‌کردند و بعد، از دانشگاه خودشان زنگ می‌زدند که کار ما تمام شده است که ما برویم دنبالشان.

از مهندس موسوی چیز خاصی به خاطر ندارید؟

خیر، ایشان خانه‌شان در نهاد بود، نه کلفتی داشتند و نه امکانات خاصی. فرزندانشان هم به مدرسه می‌رفتند که من گاهی آنان را به مدرسه می‌بردم.

مدرسه‌شان کجا بود؟

سه دختر داشتند که مدرسه‌شان پشت مجلس قدیمی بود؛ زهرا، کوکب و نرگس.

رفتار دختران ایشان در ماشین چگونه بود؟

مشغول درس خواندن بودند. چه در راه رفت و چه برگشت، سر از کتاب بر نمی‌داشتند. الان بزرگ شده‌اند و ازدواج کرده‌اند و به درجات بالای علمی هم رسیده‌اند.

آقای موسوی جای خاصی نمی‌رفتند یا با شخص خاصی جلسه‌ای داشته باشند؟

مهندس موسوی بیشتر از همه جا به بیت امام (ره) می‌رفتند. رابطه ایشان با همه خوب بود. مثلا با آقای هاشمی که در آن زمان رئیس مجلس بودند رابطه بسیاری خوبی داشتند؛ درست مثل شهید رجایی.

در این زمان اقدامی برای ترور آقای موسوی صورت نگرفت؟

خیر، بعد از ترور شهید رجایی و بهشتی، بچه‌های سپاه از اصول حفاظتی زمان شاه استفاده کردند و حفاظت‌ها بسیار قوی شده بود و ما شاهد ترور به آن معنا دیگر نبودیم.

ماشین آقای موسوی چه بود؟

ماشین ایشان آن موقع جیپ آهو بود و این ماشین توسط گروهی خاص انتخاب می‌شد.

ماشین خانم رهنورد چی؟ می‌گفتند ایشان ژیان داشتند.

نه، بنده خانم رهنورد را با پیکان به دانشگاه می‌بردم.

در زمان جنگ با آقای موسوی به جبهه هم رفتید؟

بله، هم با ایشان و هم با شهید رجایی. با هواپیمای فالکون می‌رفتند که خلبان آن شهید فکوری بود.

بعد از آقای موسوی چه کار کردید؟

بعد از آقای موسوی، آقای هاشمی نخست‌وزیر را حذف کردند و بنده به دفتر اداری رفتم.

با آقای هاشمی چطور؟ با ایشان هم کار کرده‌اید؟

خیر، ما بیشتر با آقای محمد هاشمی سر و کار داشتیم و آیت‌الله هاشمی را بیشتر در جلسات می‌دیدیم. در زمانی که ما در نخست‌وزیری بودیم ایشان در مجلس بودند اما فرزندان ایشان را می‌دیدم.

یعنی راننده فرزندان آقای هاشمی بودید؟

نه، راننده‌ آنان نبودم اما گاهی پیش می‌آمد که من وظیفه بردن آنان را داشتم.

فرزندان آقای هاشمی چگونه بودند؟

بچه‌های سالمی بودند و بسیار حوصله داشتند. بحث می‌کردند و مسائل مختلف را مطرح می‌کردند.

با چه ماشینی آنها را می‌بردید؟

پیکان و ماشین‌های معمولی.

با آقای خاتمی هم کار کردید؟

بله، گاهی اوقات وقتی جلسه هیئت دولت تمام می‌شد، بنده آقای خاتمی را به خانه‌شان می‌رساندم.

خانه آقای خاتمی کجا بود؟

پاسداران. ایشان خانه خودشان ماندند. نه به سعد آباد رفتند و نه پاستور.

در این رفت‌ و‌ آمدها آقای خاتمی چیزی به شما نمی‌گفتند؟

ایشان وقتی سوار می‌شدند، چراغ سقفی عقب را روشن می‌کردند و کارهای خود را انجام می‌دادند. گاهی مطالعه می‌کردند، گاهی چیزی می‌نوشتند. کلا مسئولان در ماشین، کارهای مردم و دولت را انجام می‌دادند.

شده بود که در ماشین استراحت کنند؟ مثلا بخوابند و شما آنها را بیدار کنید؟

روسای جمهور معمولا کار می‌کردند ولی گاهی که بنده آقای محمدعلی ابطحی را می‌بردم، ایشان عمامه خود را بر می‌داشت و در مسیر می‌خوابید.

با آقای روحانی چطور؟ با ایشان نیز برخورد داشتید؟

بله، با ایشان هم آشنا بودیم. آن زمان که در شورای امنیت بودند و به جلسات دولت می‌آمدند ایشان را می‌دیدیم.

شما با آقای رجایی بودید و از ایشان شناخت خوبی دارید، برخی معتقد بودند که احمدی نژاد شبیه به شهید رجایی بوده است، با این نظر موافقید؟

احمدی‌نژاد از برنامه‌های شهید رجایی استفاده کرد. ایشان سفر استانی را از شهید رجایی داشت. اولین سفر استانی تاریخ ایران توسط شهید رجایی به سیستان و بلوچستان بود. رفتار احمدی‌نژاد شبیه شهید رجایی بود، به‌ویژه نترس بودنش.

در طول این سال‌ها، کدام یکی از روسای جمهور به جز شهید رجایی که آن ماجرا را از ایشان تعریف کردید، با شما برخورد بدی داشتند یا به خاطر دیر آمدن یا تاخیر با شما تندی کردند؟

هیچکدام عصبانی نبودند. اگر به طور مثال خلافی می‌کردیم تندی نمی‌کردند. وقتی کار تمام می‌شد از تمام بچه‌ها تشکر می‌کردند. همه آقایان خوب و مهربان بودند؛ از بازرگان تا روحانی. مردم هر چه می‌خواهند بگویند، بگویند ولی آنها آدم‌های خوبی بودند و هیچ‌وقت به ما تندی نکردند. 

الماس ها کجایند ...

$
0
0

داستانی عبرت آموز در مورد زندگی یک زارع پیر افریقایی وجود دارد که به موفقیت زیادی دست یافت، ولی یک روز از شنیدن داستان کسانی که به افریقا می روند به هیجان آمد. او مزرعه خود را می فروشد و تصمیم می گیرد به افریقا برود ، معدن الماس کشف کند و به ثروتی افسانه ای دست یابد . او قاره افریقا را در مدت 12 سال زیر پا می گذارد و عاقبت در نتیجه بی پولی ، تنهایی، خستگی و بیماری و ناامیدی ، خود را به درون اقیانوس پرت می کند و غرق می شود.

 از طرف دیگر ، زارع جدیدی که مزرعه او را خریده بود ، هنگامی که به قاطر خود ، در رودخانه ای که از وسط مزرعه اش می گذرد ، آب دهد ، تکه سنگی پیدا می کند که نور درخشانی از خود ساطع می کند.

 معلوم می شود آن سنگ الماسی است که قیمتی بر آن متصور نیست . کسی که الماس را شناخته است از زارع درخواست می کند که او را به مزرعه اش ببرد و محل را به او نشان دهد و زارع او را به محلی که قاطرش را آب داده بود می برد . آنها در آنجا قطعه سنگ های بسیاری از همان نوع پیدا می کنند و بعداً متوجه می شوند که سرتا سر مزرعه پوشیده از فرسنگ ها معدن الماس است.

 زارع پیر پیشین بدون آنکه حتی زیر پای خود را نگاه کند برای کشف الماس به جای دیگری رفته بود .

 وقتی هدفی را برای خود تعیین می کنید فکر نکنید برای عملی ساختن آن باید سراسر کشور را زیر پا بگذارید ، شغل خود را عوض کنید ....

 ببینید دقیقاً کجا هستید و از همان جا کار خود را آغاز کنید . در بیشتر موارد میدان های الماس خود را در همان جا خواهید یافت

عرض تشکر

$
0
0
                                                         بسمه تعالي

                                        من لم يشکر المخلوق، لم يشکر الخالق

با نهايت ادب و احترام و در کمال تواضع و ارادت، بدينوسيله از يکايک شما سروران و دوستان ارجمند که با ابراز همدردي از طرق مختلف موجب تسلي خاطرمان شديد، صميمانه تقدير و سپاسگزاري مينمايم و از اين که نتوانسته ام حضوراً پاسخگوي محبت هاي شما عزيزان باشم، پوزش مي طلبم. 

از پروردگار منان براي يکايک شما و خانوادههاي گراميتان سلامتي و شادکامي مسئلت دارم و براي همگان از خداوند رحمان، حضور در مرکب نوراني امام زمان (عج) را در عصر ظهور مسئلت مي نمايم.

                              روزهايتان دور از غم     و      همراهيتان مستدام

                                                                                                     

                                            ارادتمند شما وطن خواه

خومونی

$
0
0

جناب آقای فلاح را از سال ۱۳۸۵ از نزدیک می شناسم. ایشان از جمله همکارانی است که نداشتن غرور و عدم علاقه به  شهرت، جذبه وی را برایمان بیشتر کرده است . آقای فلاح خبرنگاری است که علاقه شدید به کارخود دارد و هر زمان که از ماموریت فارغ می شود ، درکنار همکاران همیشگی به ذکر تجربیات و مشاهدات کاری خود می پردازد و انصافا برخی نقدهای سایت های «چی چی دات کام ! » بدور از واقعیت است.


امرااله احمدجو: اگر عرفهای اشتباهی مانند زمین بوسی را رعایت نکنید، شایعات علم می‌شود!

$
0
0

شبکه ایران/نرگس عاشوری: گرچه دل پر دردی نسبت به بی‌مهری متولیان تلویزیون دارد اما گویا تمایل چندانی به واگویه کردن آن ندارد و دوری از قاب تلویزیون را به حساب نازک‌دلی خودش می‌گذارد. با اشاره به صحبت‌های کیومرث پوراحمد و گلایه‌اش از ممیزی‌های «پشت کوه‌های بلند» دلیل غیبت طولانی مدت کارگردان «روزی روزگاری» و «تفنگ سرپر» را می‌پرسیم و امرالله احمدجو با ملایمت شکوایه‌هایی خالی از بغض و کینه را بیان می کند و وقتی تازه‌ترین اخبار فعالیت‌های هنری‌اش را جویا می‌شویم با فروتنی می‌گوید: کدام هنر؟ ما که ادعای هنر نداریم، وقتی آدم حافظ و سعدی و فردوسی را می‌بیند، بهزاد و علیرضا عباسی را می‌شناسد که عنوان هنرمند بر آنها اطلاق شده، بی‌انصافی و حتی کودنی است که خودش را جزو هنرمندان بداند. متن گفت‌وگوی این نویسنده و کارگردان قدیمی تلویزیون را در ادامه می‌خوانید:

ممیزی یک نوع اعمال سلیقه نازل شده است

در شرایطی که الان به وجود آمده ممیزی هم تعریفش را از دست داده و به اعمال سلیقه نازل تبدیل شده است. افرادی عهده‌دار این کار شده‌اند که هیچ آشنایی نسبت به مسائل محتوا و فرم ندارند. بله شاید مدرک بالایی هم داشته باشند اما این تعیین‌کننده درک و تشخیص نیست و درک و تشخیص هم که صحیح نباشد چیزهایی اعمال می‌شود که اسمش ممیزی یا به قول خودشان ویرایش نیست!

ذوق و شوق ابزار کار ماست

متاسفانه وجود این شرایط در کار آخر من (پشت کوه‌های بلند) خیلی آزاردهنده بود اما الان مسئله من ممیزی نیست. کار نکردن ما دلیل مشخصی ندارد بلکه دلایل متعدد دارد. یک نمونه‌اش وجه مشترکی است که در بازپخش سریال «تفنگ سرپر» و « پشت کوه‌های بلند» لحاظ شد و هر دو دچار وقفه پخش 10 الی 12 روزه شدند. در اوج پخش، شبکه آی ‌فیلم «تفنگ سرپر» را قطع و یک سریال دیگر را پخش کرد و بعد از مدتی دوباره پخش سریال را از سر گرفت و در سرنوشتی مشابه شبکه 3 هم همین بلا را سر « پشت کوه‌های بلند» ‌آورد. خلاصه این‌که چنین مسائلی هم برای طبع ما که نازک نارنجی است آزردگی و سرخوردگی ایجاد می‌کند. مدیران محترم ما با آدم‌هایی سروکار دارند که ذوق و شوق ابزار کارشان است و اگر این ذوق و شوق کشته شود مثل این می‌ماند که ابزار کار یک آدم فنی را مصادره کنند.

عوامل «پشت کوه‌های بلند» هنوز در صدد طلب دستمزدهایشان هستند

مطلقا نمی‌توانم حتی توضیحی برای شخص خودم داشته باشم که مثلا چرا بین ساخت دو سریالم حدود 10 الی 11 سال فاصله بوده، آیا من طرحی نداشتم؟ که همواره داشتم و حدود چهار طرحم در تلویزیون خریداری شده اما هر کدام به دلایلی اولویت پیدا نکردند و از بنده هم خواسته نشد کار دیگری انجام دهم. اخیرا یک دورخیزهایی برای طرح جدید داشتم از جمله یک رمان که حدود چهار صفحه‌اش را نوشتم و یک فیلمنامه با موضوع جنگ تحمیلی اما خستگی بیش از حد روحی و جسمی مانع ادامه هر دو کار بود و ناتمام رها شدند. توجه داشته باشید که یک کار 50 قسمتی مقدمات و تحقیق و مطالعه مفصل لازم دارد و بازنویسی‌های مکرر؛ خب چقدر امکان‌پذیر است با میل و علاقه شخصی چنین طرحی را آغاز کرد و به پایان برد به این امید که «بلکه پسندیده شود» و قبل از آن «آن‌طور که هست دیده شود»؟ گاهی حتی بعد از طی این مرحله دشوار به جهت مرحله اجرا آنقدر دچار مرور زمان می‌شود که طراوت و شوق ذهن را از بین می‌برد و تازه پس از تولید هم مسائل جانبی دیگر شروع می‌شود. همین «پشت کوه‌های بلند» با وجود دوره زمانی که از 3 بارپخش (شبکه 3، اصفهان و فارس) آن گذشته هنوز مراجعه بنده و عوامل اصلی به تهیه‌کننده برای طلب دستمزد و جواب مکرر ایشان که پول نیست و هنوز پرداخت نکرده‌اند ادامه دارد.

چرا همواره باید استخوان لای زخم ببینیم

در یکی از کارهای من شخصی حضور داشت که خیلی دستشان باز بود هم در دخالت در مسائل محتوایی و هم در کمیت‌ها و متوقف کردن کار و...به من می‌گفت خیلی وسواس به خرج می‌دهید و در جلسه‌ای که واروژ کریم مسیحی هم شاهد آن است بحث را به اینجا کشاند که از دید من کارگردان یک عنصر اضافه در روند تولید است و یک تیم نویسنده و بازیگر و فیلمبردار خوب برای تولید یک کار با کیفیت کفایت می‌کند. چرا همواره باید استخوان لای زخم ببینیم همین شخص محترم همین تازگی‌ها به عضویت یکی از مهم‌ترین شوراهای سازمان سینمایی منصوب شده است!

اگر عرف اشتباهی که حاکم شده و شما هیچ اعتقادی به آن ندارید را رعایت نکنید شایعات علم می‌شود

علت‌ها زیاد و متعددند که دامن‌گیر خیلی‌ها شده و مختص بنده نیست. در هر کاری اگر شما عرفهای اشتباهی که حاکم شده و شما هیچ اعتقادی به آن ندارید از جمله زمین‌بوسی و پذیرش هر کس با هر نوع توان و ... را رعایت نکنید شایعاتی علم می‌شود و یک کلاغ و چهل کلاغی که کم‌کم و در تکرار باور می‌شود؛ بدون آن‌که تحقیقی درباره آن صورت پذیرد. با غروری هم که بر جان برخی‌ها چنگ انداخته حتی لازم نمی‌دانند اگر موردی هست با خود شخص در میان بگذارند و در غیابش تصمیم ‌می‌گیرند هر آنطور که دلشان بخواهد. متاسفانه کسانی که به هر دلیل دوست دارند کار کنند و در میدان باشند مجبورند اگر مواردی را می‌بینند درز بگیرند و آنقدر در لفافه بگویند که مفهوم نشود و منشاء اثری نباشد و در نتیجه شرایط به گونه‌ای پیش می‌رود که روز به روز منحنی کیفیت و معنویت در کارها نزول پیدا می‌کند و مخاطبان شبکه‌های ماهواره‌ای بالا می‌رود. هر چند که در برخی موارد مسئولان تلویزیون دستشان بسته است و نمی‌توانند رقابت کنند با شبکه‌هایی که «بی‌حیایی» و نشانه گرفتن ضعف‌های نفسانی مهم‌ترین وسیله کارشان است در جهت جذب بیننده اما این معضل نباید موجب شد همه توجه مسئولان محترم معطوف به جذب هر چه بیشتر مخاطب شود و از تولید فیلم‌هایی که بیش از هر چه و در درجه اول به فرهنگ و معنویات بها می‌دهند غافل بمانند. فراموش نکنیم که تلویزیون قوی‌ترین رسانه موجود در جهان است و بنابر اراده دست‌اندر کارانش می‌تواند به وسیله سرگرمی یا ابزار فرهنگی و فرهنگ‌سازی تبدیل شود به شرطی که اولا در طرح‌های راهبردی ثابت‌قدم باشیم. ثانیا از آزمون و خطاهای مداوم نهراسیم و زود مایوس و سرخورده نشویم و دیگر که در برنامه‌های آموزشی و تربیت نیروهای انسانی کارآمد جدی و دقیق باشیم، انشالله.

افتتاح پايگاه امداد و نجات هوايي هلال احمر اصفهان در شاهين شهر

$
0
0
همزمان با هفته ايمني در برابر زلزله و بلاياي طبيعي ،  پايگاه امداد و نجات هوايي  هلال احمر اصفهان امروز  با  حضور رئيس سازمان امداد  و  نجات کشور  به  بهره برداري رسيد.

آقاي مظفر رئيس سازمان امداد و نجات کشور  نيز در مراسم افتتاح اين پايگاه گفت: پايگاه امداد  و  نجات هوايي  اصفهان  هجدهمين پايگاه امداد هوايي کشور است که در زمان حوادث با استفاده از بالگردهاي مستقر خود به استان‌هاي همجوار خود نيز خدمات  امداد هوايي  ارائه مي کند.

مدير عامل جمعيت هلال احمراستان هم  گفت: اين پايگاه در زميني  به مساحت 86 هکتار در شاهين شهر افتتاح شد  و  مجهز  به  يک  فروند بالگرد  است.

آقاي مومني افزود: استان اصفهان جانشين استان تهران در  مديريت بحران است  و  اين پايگاه  با  توجه به موقعيت جغرافيايي استان  و  وجود آمار بالاي  حوادث  جاده اي راه اندازي  شد.

عيد امامت، عيد غديرخم مبارک

مرگ بر آمریکا این بار با صدای حامد زمانی

$
0
0
به گزارش خبرنگار فرهنگی مشرق، ویژه‌نامه حزب‌الله سایبری با موضوع "مرگ بر آمریکا"عصر امروز با حضور دکتر حسن عباسی، سعید قاسمی، اسفندیار قره‌باغی، حامد زمانی، پرویز سروری، جمعی از دانشجویان، دانش آموزان، فعالان سایبری و اصحاب رسانه در سالن اجتماعات لانه جاسوسی آمریکا بر گزار شد. حضور پرشور جوانان ایرانی به حدی بود که تقریبا نیمی از جمعیت به روی پله ها و بر روی زمین نشسته بودند چند صد نفر نیز بیرون از سالن از طریق ویدئو پروژکتور مراسم را تماشا می کردند. 
در ابتدا گروه سرود "ره‌پویان ولایت"که متشکل از نوجوانان و دانش آموزان بود با سرودی ضد آمریکایی به استقبال مدعوین آمدند.

پس از آن این اسفندیار قره باغی شاعر و ترانه سرای پیشکسوت ایرانی که در سال 1360 سرود به یادماندنی "آمریکا آمریکا مرگ به نیرنگ تو"  را ساخته بود به روی صحنه آمد و برای معرفی اثر جدید خود روبروی حضار قرار گرفت. وی در این زمینه اظهار داشت: سال 1360 به همت دوست خوبم، آقای حمید سبزواری آهنگ معروف آمریکا مرگ به نیرنگ تو را ساختیم که در یاد همه ماند و حتی حوانان امروزی که در آن ایام نبودند، هم آن را به خوبی می شناسند و ابیاتی از آن را به یاد دارند. کلمات زیبای این شعر هنوز از بین نرفته و نه تنها ارزش های آن هنوز دگرگون نشده بلکه به همان تازگی باقی مانده است. 

این موسیقی دان قدیمی ادامه داد: با من تماس گرفتند و برای ساخت سرودی مشابه به همان سرودی که 32 سال قبل ساخته بودم سفارش دادند. وقت هم اندک بود و من دیدم که زمان برای کشیدن ناز شاعر ندارم. از این رو خودم دست به کار شدم و شعری سرودم. در زمان کوتاهی این سرود را آمده کردم امروز برای اولین بار آن را برای شما اجرا می کنم. 
وی در ادامه به صورت زنده سرود جدید خود را تحت عنوان "سازش نمی پذیریم"را که بر اساس شعری از محمد شکری‌فرد شاعر جوان هشترودی و آهنگسازی غلامرضا میرزازاده و محمد ملکی‌اصل ساخته شده است، اجرا کرد که با استقبال بی نظیر حضار مواجه شد.
لینک دانلود

حاشیه های برنامه: 

* پرچم های زرد رنگ "مرگ بر آمریکا: در دست برخی دانشحویان و دانش آموزان با احتزاز در امده بود. 
* به دلیل اختلال در سیستم پخش سالن، مجری برنامه از حضار خواست تا سرود ملی ایران را با صدای بلند بخوانند. حضار نیز ایستاده و یکصدا با برافراشتن پرچم های مرگ بر آمریکا سرود ملی کشورشان را فریاد زدند.
* یکی از حضار بدون هماهنگی و دقیقا در خلال صحبت های مجری، از جای برخواست و شعری زیبا علیه دولت آمریکا خواند که با تشویق و استقبال جماعت حاضر در سالن مواجه شد. 
* حضار بارها و بارها و بدون هماهنگی قبلی شعارهای مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل و مرگ بر ضد ولایت فقیه را سر دادند که به دلیل جمعیت بسیار زیاد داخل سالن، صدای بسیار بلندی فضا را در بر گرفته بود. 
صدای حامد زمانی نیز پایان بخش برنامه امروز بود. آهنگ "مرگ بر آمریکا"با خوانندگی و آهنگسازی حامد زمانی، تنظیم «امید رهبران»، میکس و مستر «رضا پوررضوی»  و شعر «محمدمهدی سیار» در سالن اجتماعات اجرا شد. 

محرم آمد و ماه عزا شد .....

$
0
0

عالم همه محو گل رخسار حسين است ، ذرات جهان درعجب از كار حسين است . داني كه چرا خانه ي حق گشته سيه پوش ، يعني كه خداي تو عزادار حسين است

Viewing all 216 articles
Browse latest View live